معرفی آنتوان چخوف

آنتون پاولوویچ چخوف نمایشنامه روسی بود که به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان تمام دوران شناخته می شود. کار او به عنوان یک نمایشنامه نویس باعث تولید چهار اثر کلاسیک شد و بهترین داستان های کوتاه او توسط نویسندگان و منتقدان مورد احترام قرار می گیرد. در کنار هنریک ایبسن و آگوست استریندبرگ، چخوف اغلب به عنوان یکی از سه شخصیت اصلی در تولد مدرنیسم اولیه در تئاتر شناخته می شود. چخوف یک پزشک بود. او روزی گفت: «طب، همسر حلال من است و ادبیات معشوقه من است».

آنتوان چخوف پس از استقبال از مرغ دریایی در سال 1896، تئاتر را کنار گذاشت، اما این نمایشنامه در سال 1898 توسط تئاتر هنری مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی، که پس از آن عمو وانیا چخوف را تولید کرد و دو نمایشنامه آخر او، سه خواهر و باغ آلبالو را نیز به نمایش گذاشت، دوباره مورد تحسین قرار گرفت. این چهار اثر چالشی را برای گروه بازیگری و همچنین تماشاگران به وجود می‌آورند، زیرا چخوف به جای کنش متعارف، «تئاتر خلق و خو» و «زندگی غرق در متن» را ارائه می‌کند. نمایشنامه هایی که چخوف نوشت پیچیده نبودند، اما دنبال کردن آنها آسان بود و فضایی تا حدی دلهره آور برای مخاطب ایجاد می کرد.

چخوف در ابتدا برای به دست آوردن پول داستان می نوشت، اما با افزایش جاه طلبی هنری او، نوآوری های رسمی انجام داد که بر تکامل داستان کوتاه مدرن تأثیر گذاشت. او به خاطر مشکلاتی که این موضوع برای خوانندگان ایجاد می کرد، عذرخواهی نکرد، و اصرار داشت که نقش هنرمند این است که سؤال کند، نه پاسخ دادن به آنها.

آنتون چخوف در خانواده روسی در روز جشن سنت آنتونی کبیر (به سبک قدیمی 17 ژانویه) 29 ژانویه 1860 در تاگانروگ، بندری در دریای آزوف در جنوب روسیه به دنیا آمد. او سومین فرزند از شش فرزند بازمانده بود. پدرش، پاول یگوروویچ چخوف، پسر یک رعیت سابق و همسرش، اهل روستای اولخواتکا (استان ورونژ) بود و یک مغازه خواربارفروشی داشت. پاول چخوف که یکی از مدیران گروه کر کلیسایی، مسیحی ارتدوکس متدین و پدر آزاردهنده فیزیکی است، توسط برخی از مورخان به عنوان الگوی بسیاری از پرتره های ریاکاری پسرش دیده می شود. مادر چخوف، یوگنیا (موروزوا)، داستان‌سرای عالی بود که کودکان را با داستان‌هایی از سفرهایش با پدر تاجر پارچه‌اش در سراسر روسیه سرگرم می‌کرد. چخوف به یاد آورد: «استعدادهایمان را از پدرمان گرفتیم، اما روحمان را از مادرمان».

چخوف در بزرگسالی با یادآوری ظلم و ستم پاول از رفتار برادرش الکساندر با همسر و فرزندانش انتقاد کرد: "اجازه دهید از شما بخواهم به یاد بیاورید که این استبداد و دروغگویی بود که جوانی مادرت را ویران کرد. استبداد و دروغگویی آنقدر کودکی ما را مثله کردند که ما را بیمار می کند. و فکر کردن به آن ترسناک است. وحشت و انزجاری را که در آن مواقع احساس می‌کردیم را به یاد بیاورید، زمانی که پدر هنگام شام به خاطر نمک زیاد سوپ عصبانی می‌شد و مادر را احمق خطاب می‌کرد.»

معرفی یکی از بهترین نمایشنامه های چخوف

نمایش‌نامه «دایی وانیا» اثر آنتوان چخوف را پرویز شهدی به فارسی برگردانده است. این اثر درباره بطالت و ابتذال است. درباره‌ی آدم‌هایی که از شرایط خود راضی نیستند. مهم نیست چه موقعیتی دارند، ارباب، پزشک، زمین‌دار یا حتی بانوی زیبایی که همه را مجذوب خود می‌کند. همه افسرده‌اند به جز زن پیر پیشخدمتی که عمری برابر عمر خانه دارد و هیچ ارتباطی نه با دنیایی که در آن زندگی می‌کند دارد نه با آدم‌های اطرافش. آنتوان چخوف دایی وانیا را در سال ۱۸۹۹ نوشت ولی انگار همین امروز نوشته شده است. حال و هوای داستان به شدت امروزی است. شخصیت‌ها بسیار ملموس‌اند آنقدر که انگار ما هم هر روز می‌بینیم‌شان و حتی خودمان را در آنها می‌بینیم. دایی وانیا داستان مردی است که برای اینکه خانواده زندگی خوبی داشته باشند همه عمر فداکاری کرده است. کسی که در ۴۷ سالگی افسوس می‌خورد که می‌توانست زندگی بهتری داشته باشد. دختری که از داشتن حتی کسی که او را با تمام وجود دوست بدارد هم محروم است. پزشکی که از شرایط و اتفاقاتی که در شهرستان می‌افتد ناراضی است و در نهایت پروفسوری که حتی در زندگیش جمله‌ای ننوشته که حاصل فکر خودش باشد. «یلنا آندری‌یونا: درباره‌ی پیر شدنت طوری حرف می‌زنی که انگار همگی مسئول آن هستیم. سربریاکف: از همه بیش‌تر تو را از خودم متنفر می‌کنم. [یلنا آندری‌یونا از جا برمی‌خیزد و می‌رود کمی دورتر می‌نشیند.] طبعاً حق هم داری. من که احمق نیستم، این چیزها را می‌فهمم. تو جوان و سالم و زیبایی، می‌خواهی از زندگی لذت ببری، درحالی‌که من پیرمردی هستم یک پایم لب گور. فکر می‌کنی این چیزها حالی‌ام نیست؟» وقتی دایی وانیا را می‌خوانیم، دیوارهای ذهنمان برداشته می‌شوند و ما واقعیت را بهتر می‌بینیم.

برای خرید آنلاین کتاب اینجا کلیک کنید.