معرفی کتاب‌هایی که باید زودتر می‌خواندم - بخش ۱۴

کتاب بی حد و مرز کتابی نوشته جیم کوییک درباره سلامت مغز است. کوییک در این کتاب به شما آموزش می‌دهد که چگونه مغزتان را بهبود دهید، همه‌چیز را سریع‌تر یاد بگیرید، و بهترین شکل از زندگی خود را بیابید.

کوییک در کتاب بی‌حد و مرز راه‌های غلبه بر چهار خائن را به شما نشان می‌دهد. جیم می‌گوید، رازِ داشتنِ زندگی استثنایی، نامحدودکردن ذهنتان است. او با استفاده از مدلِ بی‌حدومرز خود، رازِ تحولِ فردی را فاش کرده است. اگر سعی دارید در هر زمینه‌ای به هدفی به‌خصوص برسید، ابتدا باید بپرسید: محدودیت کجاست؟ به‌احتمال زیاد در ذهنیت، انگیزه یا روش‌های خود محدودیت دارید. پس دلیل هیچ‌کدام از ناتوانی‌ها، کمبود یا قصوری شخصی نیست و برخلاف آنچه معمولاً اعتقاد داریم، موانع پیش پایمان محکم نشده‌اند. ما کنترل کامل داریم و هر زمانی می‌توانیم بر موانع غلبه کنیم.

معرفی کتاب بی حد و مرز


کتاب قانون چاقی نوشته جیسون فانگ است که با ترجمه حمید هاشمی منتشر شده است. این کتاب به شما ید می‌دهد چطور وزنتان را کاهش دهید و اگر مبتلا به دیابت هستید آن‌ را کنترل کنید.

دکتر فانگ در کتاب قانون چاقی بیان می‌کند این عقیده که چاقی محصول عدم تعادل کالری در بدن است، فکر اشتباهی است. او اشاره می‌کند که در نیم قرن گذشته مردم سعی کرده‌اند با کاهش میزان مصرف کالری، چاقی را برطرف کنند اما اغلب آن‌ها ناموفق بوده‌اند و دچار نارضایتی شده‌اند. او می‌گوید پزشکان، متخصصان تغذیه و مربیان هزارها کتاب درمورد رژیم‌های غذایی و مسئلهٔ کاهش وزن نوشته‌اند، اما در تعداد کمی از این کتاب‌ها علت‌های واقعی چاقی بررسی شده‌اند و دراین‌باره به‌درستی حرف زده شده است. در کتاب قانون چاقی به دو سوال اساسی پاسخ داده می‌شود که در کتاب‌های دیگر به این شکل به آن‌ها پرداخته نشده است: چه‌چیزی باعث افزایش وزن ما می‌شود؟ و چرا ما هر روز چاق‌تر می‌شویم؟


هرمان هسه داستان سلوک به سوی صبح را در سال ۱۹۳۲ نوشت. داستانی که شخصی‌ترین و در عین حال پر رمز و راز ترین کتاب هرمان هسه به شمار می‌رود. کتاب شرح سفر معنوی فردی به نام ه.ه به سوی صبح معرفت است. به گونه‌ای که می‌توان آن را زندگی‌نامه‌ی نمادین خودش دانست.

ه.ه در سال‌های پس از جنگ به حلقه‌ی سالکان راه صبح می‌پیوندد تا در این سفر شرکت کند. اما این سفر نیمه‌کاره باقی می‌ماند. چرا که در میانه سفر خدمتکار گروه که منشور گروه را در دست داشته گم می‌شود. با رفتن او سستی و تردید که از مدت‌ها قبل در گروه رخنه کرده بود، بیشتر می‌شود.

حالا راوی از گروه دور می‌افتد و سعی می‌کند درباره گروه و هدفش و سرگذشتشان چیزی بنویسد و از این راه بود که دوباره خودش را می‌شناسد.