معرفی کتاب‌های معروف خوب - بخش ۳

درباره کتاب باشگاه پنج صبحی ها

سحرخیزی قرار است منبع الهامی برای شما باشد تا روزی که پیش روی خود دارید، با کمک آن برنامه‌ریزی کنید و بچینید. با استفاده از راهکارهایی که در این کتاب و در خلال گفتگوها بیان شده است، شما ابزاری برای خلاقیت پیدا می‌کنید و در عین حال آرامش را هم به دست می‌آورید. رابین شارما در باشگاه پنج ‌صبحی‌ها داستان دو غریبه را روایت می‌کند که با یک میلیاردر بزرگ آشنا می‌شوند و پیشنهادهای او را برای دستیابی به موفقیت همه‌جانبه در زندگی می‌پذیرند. نکات ارائه‌شده در این کتاب کاملاً ساده و قابل ‌اجرا و در عین حال بسیار تأثیرگذار است و خوانندگان را قادر می‌سازد از روز، هفته، ماه، سال و عمر خود به بهترین نحو ممکن بهره‌گیری کنند و نتایجی عالی در زندگی حرفه‌ای و شخصی خود رقم بزنند.


رمان بادبادک باز جنبه‌های مختلف یک زندگی را نشان می‌دهد، و از فرهنگ یک ملت می‌گوید، از تناقض‌های و از رسم‌های مردم می‌گوید. ولی داستان اصلی، ماجرای بین دو دوست به نام‌های امیر و حسن است. امیر و حسن هردو باهم بزرگ شده‌اند و رشد یا‌فته‌اند. امیر پسر یک ارباب است ولی حسن پسر خدمتکاری است که در خانه پدر امیر کار می‌کرد.

حسن یک انسان پاک و ساده بود که با تمام وجودش خود را فدای امیر کرد. در جای جای داستان دردی که در زندگی حسن خفته کاملا قابل لمس است، به‌طوری که با خواندن داستان محال است بغض تمام وجودتان را نگیرد.

بادبادک ‌باز نخستین اثر منتشرشده‌ی خالد حسینی، نویسنده افغان است. این رمان به زبان انگلیسی است. بادبادک باز نخستین اثر یک نویسنده‌ی افغانستانی به زبان انگلیسی محسوب می‌شود. در سال ۲۰۰۷ میلادی فیلم نیز براساس این کتاب ساخته شد.

خالد حسینی از فرمول ساده‌ای برای نوشتن رمان‌هایش استفاده می‌کند: او از ترکیب خیر و شر در بستری ناآرام استفاده می‌کند تا در آن سرگذشت شخصیت‌های داستانش را به تصویر بکشد. داستان‌های او پیچیده نیستند و رنجِ به‌تصویرکشیده‌شده شخصیت‌های این داستان‌ها قابل لمس است. خالد با احساسات عمیق انسان‌ها سروکار دارد. بازگوییِ این احساسات است که قلب خوانندگان را به کتاب‌های او پیوند زده‌ است.


بابا لنگ دراز جین وبستر را این بار با ترجمه میمنت دانا از نشر فرشته بخوانید. این اثر جین وبستر، داستانی است که هیچوقت کهنه نمی‌شود و برای هر سن و سالی جذابیت خود رادارد.

جروشا (جودی) آبوت که در یک نوانحانه همراه صدها بچه دیگر زندگی می‌کند، دختری متفاوت با ذهنی خلاق و روحیه‌ای شاد و طنز است. او به نقاشی کشیدن خیلی علاقه دارد و با این کار کودکان کوچک‌تر از خود را سرگرم می‌کند. او در نوانخانه مسئول عده‌ای از کودکان است و بچه‌ها هم خیلی دوستش دارند اما حق جودی ماندن در پرورشگاه نیست. او باید برود، درس بخواند و شکوفا شود.

چهارشنبه اول هر ماه روزی است که جمعیت اعانه‌دهندگان به پرورشگاه می‌آیند و در آن چهارشنبه‌ای که قرار بود سرنوشت جودی مشخص شود هم، مثل همیشه آنها آمده بودند. این چهارشنبه با باقی چهارشنبه‌ها یک فرق اساسی داشت. قرار بود از میان بچه‌هایی که شرایط رفتن به دبیرستان را دارند یک نفر انتخاب شود و از او حمایت مالی کنند تا درس بخواند. جودی آرام و قرار نداشت و دلش می‌خواست او همان کسی باشد که انتخاب می‌شود. آن روز همه باید مرتب و منظم می‌‌بودند و نهایت ادب و احترام را رعایت می‌کردند. از آن پولدارهایی که امده بودند آنها را ببیند به خوبی پذیرایی می‌کردند و خودی نشان می‌دادند تا برایشان تصمیم بگیرند. اما خب با این که جودی خیلی مراقب رفتارش بود چند تا اتفاق افتاد که باعث شد از انتخاب شدنش ناامید شود.