معرفی کتاب دالان بهشت

کتاب صوتی دالان بهشت نوشته‌ی نازی صفوی سومین کتاب پرفروش ۱۴ سال اخیر بوده است. این رمان عشاقانه ماجرای عشق دختر و پسر جوانی را روایت می‌‌کند که کارشان به خاطر توقع‌های زیاد دختر، به جدایی می‌کشد. پسر می‌رود و زندگی دوباره تشکیل می‌دهد و دختر در تنهایی خودش، متوجه اشتباهش می شود.


کتاب صوتی دالان بهشت داستان دختری از خانواده‌ی بازاری به اسم مهناز است که در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده و زندگی راحتی دارد، پسر همسایه محمد او را دوست دارد و از مهناز هنگامی که تنها ۱۷ سال دارد خواستگاری می‌کند. این دو زندگی مشترک خود را شروع می‌کنند، اما سن کم مهناز باعث رفتار‌های خامی می‌شود که موجب به هم خوردن ازدواجشان می‌شود. محمد بعد از طلاق مهاجرت می‌کند و مهناز در تمام این سال‌ها به اشتباهاتش در زندگی مشترکش فکر‌ می‌کند و سعی می‌کند رشد کند، محمد بعد از ۸ سال برمی‌گردد و این دو همدیگر را ملاقات می‌کنند و متوجه می‌شوند هنوز همدیگر را دوست دارند.


یکی از نقاط قوت کتاب صوتی دالان بهشت شخصیت‌های باورپذیرش است، انسان‌هایی که بد یا خوب نیستند و تنها خطا‌هایی انجام می‌دهند و برای همین شخصیت‌ها کاملا قابل درک است. شخصیت‌پردازی قوی شخصیت‌های داستان، این کتاب را یک پله بالاتر از رمان‌های هم‌رده‌ی خود قرار داده است. در دالان بهشت، برخلاف بسیاری از داستان‌های مشابه، اثری از شخصیت‌های کاملا سیاه و یا کاملا سفید دیده‌ نمی‌شود. ما در دنیای داستانی نوشته‌ی نازی صفوی، عموما با انسان‌های باورپذیری روبه‌رو هستیم که معصوم از خطا و اشتباه نیستند و گاه به سفیدی نزدیک می‌شوند و گاه تیره می‌شوند؛ انسان‌هایی که ترکیبی از سفیدی و سیاهی هستند و بیشتر از خوب یا شر مطلق، خاکستری به‌حساب می‌آیند. همین خصوصیت شخصیت‌ها و سیر روایی داستان، از دالان بهشت، داستانی با پرداخت قوی ساخته است که می‌تواند توقع‌تان از یک رمان خوب را برآورده کند.


نازی صفوی در نوشتن به سبک خاصی پایبند نیست و از حس خود کمک می‌گیرد، او در این‌باره می‌گوید: «نوشتن برای من شغل نیست. نتوانست من را مجاب کند. برای من کسب نشد. برای من عشق بود. احساس کردم که این چه وسیله‌ی قشنگی است که می‌شود به وسیله‌ی آن با خیلی ارتباط برقرار کرد. این آدم‌هایی که این‌قدر صحبت می‌کنند، دغدغه فرهنگی دارند. مثل همه چیز دغدغه‌یابی که خیلی هنر است. حل دغدغه مهم نیست. همه می‌گویند ما دغدغه‌ی فرهنگی داریم. کو دغدغه فرهنگی‌تان؟ من ادعای نویسندگی ندارم برای همین هم خیالم راحت است. خیلی به جمع‌های نویسندگی و روشنفکری که می‌نشینند و درباره‌ی کتاب‌ها صحبت می‌کنند رفتم اما خودم را بر اساس تعاریف موجود، نویسنده ندیدم. نوشتن برای من این بود. به نظر من اسلوبی که برای نوشتن هست، وحی منزل نیست، سلیقه است. عقیده است. شاید نوشتن هم نوعی راه برای رسیدن به خداست. می‌بینیم همه جا می‌خواهند مهندسی نوشتن را یاد بدهند، من جزو آدم‌هایی نیستم که بخواهم مهندسی یاد بگیرم. نوشتن، یک جور خلاقیت است؛ مثل شعر گفتن. خودش می‌آید. شما را مجبور می‌کند به نوشتن. شما نمی‌توانید به خودتان فشار بیاورید و بنویسید، به نظرم چیزی می‌شود که برای دیگران قابل توجه نمی‌شود.»

برای دانلود رمان به این سایت سر بزنید.