پیشنهاد کتاب: برادران کارامازوف

اگر به دنبال رمانی هستید که شما را از ابتدا تا انتها درگیر خود نگه دارد، برادران کارامازوف بهترین انتخاب برای خواندن است. شاهکار فئودور داستایوفسکی داستان چهار برادر را روایت می‌کند که همگی تلاش می‌کنند با شیاطین شخصی خود کنار بیایند. همانطور که آنها با سوالات بزرگ زندگی دست و پنجه نرم می کنند، چیزهای زیادی در مورد خود و یکدیگر یاد می گیرند.

فئودو داستایفسکی این اثر را تقریبا در پایان عمرش نوشت، دو سال پیش از مرگش، البته پیش از نوشتن و انتشار، سال‌ها روی آن کار کرده بود. می‌گویند فئودور داستایفسکی داستان برادران کارامازوف را بر اساس ماجرایی واقعی که در زندان از زبان یک همبندی شنیده بود، نوشته است. داستان کشته شدن پدری و اتهام ناحق قتل، به پسری که هسته اصلی داستانش شد.

چیزی که این کتاب را بسیار خاص می کند، کاوش در طبیعت انسان با تمام پیچیدگی آن است. برادران کارامازوف خواه با عشق، ایمان یا اخلاقیات باشد، هرگز از موضوعات دشوار دوری نمی‌کند. اما این کار را به گونه ای انجام می دهد که هم روشنگر و هم سرگرم کننده است - و آن را به انتخابی ایده آل برای هر کسی که به دنبال یک تجربه ادبی جذاب است تبدیل می کند.

خرید کتاب برادران کارامازوف

بخش‌هایی از کتاب:

- دروغ نگویید. کسی که دروغ می‌گوید و دروغ‌هایش را هم باور می‌کند، دیگر هرگز نمی‌تواند حقیقت را دریابد، نه در خودش و نه در اطرافیانش، درنتیجه هم حرمت خودش را ازبین می‌برد و هم حرمت دیگران را. وقتی کسی رعایت حرمت خودش و دیگران را نکند، دیگر کسی را دوست نخواهد داشت و در نبودن عشق، موقعی که می‌خواهد خود را سرگرم کند، به شهوت و گناه رو می‌آورد. آن‌وقت در فساد و تباهی، حالتی حیوانی پیدا می‌کند و همهٔ این‌ها از دروغ گفتن به خود و به دیگران ناشی می‌شود. کسی که حتی به خودش هم دروغ می‌گوید، اولین کسی است که به خودش توهین می‌کند.


- در گذشته موقعی که در مسکو بود، در زمان کودکی لیز، دوست داشت برود سری به او بزند و گاهی دربارهٔ آن‌چه برایش پیش آمده بود، یا درمورد آن‌چه خوانده بود، یا خاطرات دوران کودکی‌اش با او صحبت کند. گاهی هم هردو با هم در خواب و خیال‌ها غوطه‌ور می‌شدند و داستان‌هایی واقعی که بیش‌تر وقت‌ها بامزه و شاد بود، از خودشان می‌ساختند. حالا هم انگار هردو به ناگهان به مسکو و به دو سال پیش برگشته بودند.


- راهبان عزیز، چرا روزه می‌گیرید؟ چرا از خدا چشم‌داشت پاداشی دارید؟ برای چنین پاداشی، من هم حاضرم روزه بگیرم. نه، راهب مقدس، در زندگی باتقوا باش! چرا خودت را در صومعه، جایی که ناهار و شامت حاضر و روبه‌راه است زندانی می‌کنی و درون اجتماع نمی‌روی تا برای‌شان مفید واقع شوی، بدون این‌که انتظار پاداشی را داشته باشی؟ دراین‌صورت انجام وظیفه دشوارتر خواهد شد. من هم، پدر روحانی سرپرست صومعه، می‌توانم از این حرف‌ها بزنم.

- «در حقیقت، در حقیقت این را به شما می‌گویم: اگر دانهٔ گندمی که روی زمین افتاده نمیرد، تنها می‌ماند، ولی اگر بمیرد محصول فراوانی خواهد داد».

- اگر آدم زیادی بداند، زود پیر می‌شود.

با دانلود کتاب و خواندن کتاب های آنلاین کتاب های بیشتری بخوانید.