چراغهارا من خاموش میکنم ولین بار در سال ۱۳۸۰ منتشر شد و تا به حال بیش از ۱۰۰ بار تجدید چاپ شده است. این کتاب تا کنون چند جایزه معتبر ادبی را در ایران به دست اورده است. جایزه ادبی یلدا، جایزه بهترین رمان سال بنیاد گلشیری و جایزه کتاب سال از جمله این جوایز است.
زویا پیرزاد نویسنده ارمنی تبار ایرانی در سال ۱۳۳۱ در آبادان به دنیا امدهو هماکنون ساکن آلمان است. او در میان دوستداران ادبیات داستانی با دو کتاب چراغها را من خاموش میکنم و عادت میکنیم شناخته میشود. آثاری که بارها به چاپ رسیده و با استقبال مخاطبان روبهرو شدهاند. مجموعه داستانهای یک روز مانده به عید پاک، طعم گس خرمالو و مثل همه عصرها نیز از دیگر آثار این نویسنده موفق ایرانی است. داستان کوتاه طعم گس خرمالو برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی در سال ۱۳۷۶ شده وترجمه فرانسوی این داستان نیز برنده جایزه کوریه انترناسیونال در سال ۲۰۰۹ شده است.
داستان یک روز مانده به عید پاک پیرزاد هم به زبان فرانسوی ترجمه و منتشر شده است. این کتاب تشویق شده در هفتمین دوره کتاب سال۱۳۷۸ نیز بودهاست.
زویا پیرزاد کتابهایی نیز ترجمه کردهاست، از جمله آلیس در سرزمین عجایب اثر لوئیس کارول و کتاب آوای جهیدن غوک که مجموعهای است از هایکوهای شاعران آسیایی. کتاب صوتی چراغ ها را من خاموش می کنم یکی از شناختهشده ترین آثار اوست.
«پدر پولدار، پدر بیپول» مشهورترین اثر رابرت تی. کیوساکی، سخنران انگیزشی و آموزشدهنده مهارتهای کسب و کار آمریکایی است. کیوساکی در این کتاب گویا، با زبانی داستانی به روایتی از زندگی دوران کودکی خود میپردازد و دو برداشت از زندگی اقتصادی و مالی در جامعه را با هم مقایسه میکند و آنها را پدر پولدار و پدر بیپول معرفی میکند.
پدر پولدار نماینده بخشی از جامعه است که در پی کارآفرینی است و پدر بیپول در پی کار کردن برای دیگران است.
کتاب صوتی پدر پولدار پدر بی پول
جروشا (جودی) دختر یتیمخانهای سرزنده و شوخطبعی است که به دنبال شانسی که به او رو کرده از نوانخانه خارج میشود و به ادامه تحصیل میپردازد. یکی از خیّرینی که به نوانخانه جان گریر رفت و آمد دارد، سرپرستی و تامین مخارج جودی را تقبل کرده است و در عوض جودی تنها وظیفه دارد هر ماه نامهای برای او بنویسد و اوضاع تحصیلی خود را شرح دهد و خوب درس بخواند.
جودی نوشتن نامهها را درست پس از وارد شدن به دبیرستان آغاز میکند اما برای او نوشتن نامه برای مردی که هرگز او را ندیده و نمیشناسد، سخت است. جودی کم کم این وضعیت را میپذرید و با تصور این که سرپرستش پیرمردی خوش قلب و مهربان است، نوشتن نامهها را ادامه میدهد.