بعد از دومین بارداری دچار افتادگی شکم شدم و این موضوع کلا باعث نگرانی من شد. قبل از بارداری خوشتیپ بودم و هر لباسی را که باب میلم بود را می پوشیدم. خیلی سخت بود بعضا در برخی از مجالس که حاضر می شدم آن زن خوش لباس و با اعتماد به نفس نبودم.
دائم به خودم می گفتم این شرایط طبیعی است و ممکن است برای همه پیش بیاید اما کم کم از خودم نا امید شدم که حتی با وجود بچه چرا نباید به فکر سلامتی خودم باشم.
گاهی وقت ها برخی از دوستان به من می گفتن که آیا حامله ای؟ به خوبی آن را زیر لباس گاها پنهان می کردم اما خودم چی؟ نمی توانستم آن را از خودم پنهان کنم. گاها از همسرم نیز خجالت می کشیدم و به کلی داشتم افسردگی می گرفتم.
با مشورت با همسرم تصمیم گرفتم به باشگاه بروم. مسئله باشگاه رفتن بخاطر بچه به کلی منتفی شد. در نیمه تحتانی شکم، پوستی شل و آویزان داشتم که تنها می خواستم زود از شر این شکم خلاص شوم و به اندام قبلی که داشتم برگردم.
من با یک جراح در مورد این مسئله و نگرانی هام صحبت کردم و با انگیزه ای که از طرف جراح گرفتم تصمیم گرفتم این وضعیت را تغییر دهم.