مداد
ورود
ثبت نام
مشاور شرکت بیمه
کارشناس فروش و مشاور مالی شرکت بزرگ بیمه پارسیان
دنبال کن
13
پست
0
دنبال کننده
0
دنبال شونده
داستان آموزنده/شماره13
پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۲ دقیقه
داستان آموزنده/شماره12
بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او میگوید: فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۲ دقیقه
داستان آموزنده/شماره11
مرد جوانی که مربی شنا و دارنده ی چندین مدال المپیک بود، به خدا اعتقادی نداشت. او چیزهایی را که درباره ی خداوند و مذهب می شنید مسخره می کرد
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره10
دارویی بسیار جدید پس از آزمایش روی حیوانات قرار بود روی انسانها امتحان شود ولی امکان مرگ شخص نیز وجود داشت
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره9
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر می شه
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره8
پسر به تصور آن که هر کس به خانه خدا می رود، او را هم می بیند! پرسید: پدر! چرا مرا با خود نمی بری
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره7
روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشهای انگور در دست داشت و تناول میکرد
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره6
روزی ابوریحان درس به شاگردان می گفت که خونریز و قاتلی پای به محل درس و بحث نهاد
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره5
شاگرد معمار، جوانی بسیار باهوش اما عجول بود گاهی تا گوشی برای شنیدن می یافت شروع می کرد تعریف نمودن از توانایی های خویش در معماری و در نهایت می نالید از این که کسی قدر او را نمی داند و حقوقش پایین است
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره4
خواجه نصیر الدین توسی در ابتدای وزارت خویش بود که تعدادی از نزدیکان بدو گفتند: ایران مدیری همچون شما نداشته و تاریخ همچون شما کمتر به یاد دارد
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه
داستان آموزنده/شماره3
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۳ دقیقه
داستان آموزنده شماره2
ادیسون در سنبن پیری پس از اختراع چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که در ساختمان بزرگی قرارداشت، هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۲ دقیقه
داستان آموزنده/شماره1
میگویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند
مشاور شرکت بیمه
۱۵ بهمن
-
۱ دقیقه