دانلود رمان بالا پایین اعتماد در مورد دختری هست که عاشق پسر عموش هست ولی به خاطر بیماری فوت میکنه و یه پسری وارد زندگیش میشه که به شدت بد اخلاق و نظامی هست و سر قصه ای دختر نمی دونه که نظامی هست و میشه محافظ دختره داستان و کلی هم دیگه را میزنن و داستان جالبی هست توصیه میکنم حتما بخونید
به قد و قواره باشه که الان شما باید استاد ما باشی!
کثافت حاضرجواب! ظرف رو پرت کردم تو ظرف شویی و از آشپزخونه بیرون امدم که با آرشاویر رو به رو شدم
-سلام چته؟-هیچی
رو مبل نشستم و تی وی رو روشن کردم…هه فکر کرده کیه ؟قد منو مسخره میکنه!
شهاب اومد کنارم نشست-ظرف ها رو شستی -نه-چرا!؟
-از این محافظ خوشم نمیاد خونه که شما هستین بهتر نیست نباشه!؟ یا حداقل از اتاقش بیرون نیاد!؟
-بعله ،نرسیده باهاش لج کردی آره!؟ اخم کردم
-شهاب مگه من بچم اونطوری باهام حرف میزنی!؟
-ماهورا اون یکی از افراد این خونست تا وقتی که حد و رمان جدید حدود خودش رو بدونه احترامش واجبه، به غیر از این که محافظ مهمون خونه ی ما هم هست ما ۳ تا فقط شب ها خونه ایم پس باهاش کنار بیا، چیز زیادیه!؟
آروم نزدیک گوشش گفتم:-اگه شما نیستید بلایی سرم بیاره چی!؟
-ماهورا! اون محافظ تو هستش! مگه بهت نگفتم بهش اعتماد کن!
-من ازش خوشم نیومد یکی دیگه بگیر
شهاب اخم کرد
-با همین کنار میای حرفی هم نزن