دانلود رمان به طراوت باران _ قطرات پر مهر باران، اینبار پس از سالها کویر خشک و بیجان قلب طروات را لمس میکند! پردهی لطیفی روی زخمهای قدیمی کشیده میشود و اینبار، زندگی جان میگیرد، تبسم میشکفد و غریبهای، آشناترین قلب میشود. در یک لحظه، در یک نگاه و یک غفلت، بمب حقایق همه چیز را نابود میکند. باران، تگرگ میشود، لبخند اشک میشود، عشق به جنون کشیده میشود و…زخمهای سر باز کرده، پای انتقام را به میان میکشند!
خسته و آرام به سمت گرامافون قدیمی رفت و صفحه را عوض کرد. صدای گوش نواز استاد شجریان درون اتاق پیچید. پشت میزش نشست و به منظرهی برفی روبرویش خیره شد؛ اما بعد از مکث چند ثانیهای کرکره را پایین داد. سعی کرد حواسش را به موسیقی سنتی و ماندگار بدهد تا مقداری از آن آرامش صدا را، به خودش منتقل کند. رمان جدید دلش آرامش میخواست، آرامشی که ماندگار باشد؛ مانند صدای استاد شجریان که برای لحظهای هم که شده از افکاری که ذهنش را مشغول کرده بود، بیرون بیاید. چشمانش را فرو بست. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای فردی از پشت سرش آمد و باعث شد به خودش بیاید. میدانست دیر یا زود به دیدنش میآید، بعد از یک سال!
-میبینم باز پیرمرد شدی زدی تو کار شجریان!
بدون ایجاد تغییر در حالتش گفت:
-چی شده که تو رو به اینجا کشونده؟
پسر خندید و بر روی میزِ کار نشست و گفت:
-اتفاق که زیاد افتاده، یک سال از دستم در رفتی و آخر پیدات کردم.