مجنون شدم، بیا که تو لیلای من شوی
تصویر عاشقانه ی صحرای من شوی
دیروز آمدی ... غم امروز من شدی
امروز می روی ... غم فردای من شوی
من با تو عهد بستم و آدم شدم ولی
تنها به شرط آنکه تو حوای من شوی
باید عزیزتر بشوم ... پیش چشم تو
شاید بدین بهانه زلیخای من شوی
حتی بعید نیست به موسی شدن رسم
تنها به شوق آنکه، تو دریای من شوی
امشب نقاب آینه بر چهره می زنم
تا بی درنگ، محو تماشای من شوی
یک شعر عاشقانه برایت سروده ام
تا شهریار شهر غزل های من شوی
بت های سرزمین دلم را شکسته ام
تا بعد از این، الهه ی زیبای من شوی
... نادر صهبا ...