داستان کوتاه ابراهیم


داستان کوتاه
داستان کوتاه

چون خدای تبارک و تعالی خواست جان ابراهیم را بگیرد ملک الموت را فرستاد و او گفت: یا ابراهیم درود بر تو.

ابراهیم فرمود: ای عزرائیل برای دیدن من آمدی یا برای مرگم؟

گفت: برای مرگ و باید اجابت کنی.

ابراهیم گفت: دیدی که دوستی دوست خود را بمیراند؟

خطاب آمد: ای عزرائیل به ابراهیم بگو: دوستی را دیدی که ملاقات دوستش را بد بدارد؟

براستی که هر دوستی خواهان ملاقات دوست است.