گفتگوهای درونی مکالماتی است که شما هرروز با خود، در ذهن و فکرتان انجام میدهید، همه ی انسان ها گفتگوی درونی دارند و اکثر مواقع از این گفتگوهای درونی خود، آگاه هستند.
این گفتگو های درونی به دو شکل مثبت یا منفی وجود دارد.
گفتگوی درونی مثبت آرامش بخش است و هنگامی که گفتگوی درونی افراد مثبت باشد و حال خوبی ایجاد کند، به دنبال آن آرامش هم ایجاد میشود.
اما گفتگوی درونی منفی سبب ایجاد تضاد میشود و اعتماد به نفس را کاهش میدهد.
در ادامه نمونه هایی از گفتگوهای درونی منفی را ذکر میکنم:
1-من هیچ وقت نباید پدر یا مادر میشدم.
2-من نا امیدم، من مادر خوبی نیستم.
3-من مادر یا پدر خوبی نیستم و نمیتونم از بچه ام به خوبی مراقبت کنم، نمیتونم به خوبی بچه ام و پرورش بدم.
تمام این موارد نمونه هایی از گفتگوهای درونی منفی است که در ذهن بسیاری از والدین به طور مکرر، تکرار میشود. در این شرایط چه اتفاقی میفتد؟
هنگامی که یک مادر به کودک خود میگوید: “تو منو عصبانی کردی”، به این مفهوم است که رفتار کودک سبب عصبانیت مادر او شده است؛ اما واقعیت این است که حوادث باعث شکل گیری احساس شما نمیشود.
آنچه که سبب میشود احساس شما در مقابل یک اتفاق شکل بگیرد، افکار، باور و نگرش شما است که احساس خاصی را در ذهن شما ایجاد میکند.
بنابراین هنگامی که در مقابل یک عامل بیرونی قرار میگیرید، باید درمورد افکار و باور هایتان،کمی بیشتر فکر کنید.
بگذارید با بیان یک مثال این مطلب را بیشتر توضیح دهم:
زمانی را در نظر بگیرید که کودک در یک مهمانی شیطنت میکند و این پیام منفی و گفتگوی منفی در ذهن شما ایجاد میشود که “من مادر خوبی نیستم”، درحالی که ممکن است این شیطنت کودک در مهمانی، اصلا به شما ربطی نداشته باشد؛ اما شما در درون خود گمان میکنید که مادر خوبی نیستید.
یا اینکه به دلیل داشتن کودک خردسال برنامه های زندگی را نتوانید تنظیم کنید و یا اینکه نتوانید خودتان را خوشحال و رضایت مند نگه دارید، این گفتگوی منفی به ذهن شما میرسد که “حتی یک لحظه هم برای خودم وقت ندارم”، درحالی که ممکن است به این شکل نباشد و این باور و این گفتگوی درونی ربطی به فضای شما نداشته باشد.
نابراین این احساس و واکنشی است که از درون شما نسبت به اتفاقات بیرونی، نشأت میگیرد و این احساس را شما هستید که براساس افکار و باورهای خود شکل میدهید.
در بسیاری از مواقع افکار و باورها براساس عادت، احساس شما را به سرعت شکل میدهد و تا زمانی که افکار و باورهای شما تغییر نکند، احساسات شما نیز همان احساسات قبلی خواهد بود.
بنابراین برای تنظیم افکار منفی وگفتگوهای درونی منفی و تبدیل به گفتگوهای مثبت، ابتدا باید روی واقعیت های زندگی، افکار و باورها تمرکز کنید.
به عنوان مثال، هنگامی که شما مادر یک کودک نوپا هستید، بدون اینکه از شرایط این کودک اطلاعات کافی داشته باشید، تنها جلوه های بیرونی رفتار او و شیطنت های او را میبینید و این امر سبب میشود که گفتگوهای درونی شما منفی شود و دائم در این فکر باشید که مادر خوبی نیستید، اما اگر آگاهی تان را افزایش دهید و بدانید که بسیاری از این رفتارها در این سن میتواند طبیعی باشد و بدانید که با چه اقداماتی میتوانید این موارد را بهتر مدیریت کنید؛ در این صورت است که باورهای شما تغییر میکند، زیرا باور دارید که این رفتار ها غیر طبیعی نیستند و شما هم مادر بدی نیستید.
برای متعادل کردن گفتگوهای درونی منفی لازم است، گفتگوهای درونی مثبت را آگاهانه جایگزین آنها کنید.
برای اینکه بدانید چه گفتگوهایی را میتوانید جایگزین کنید، به چند نمونه اشاره میکنم: