معرفی کتاب عامه پسند

چارلز بوکسفکی یکی از بزرگ ترین نویسندگان و شاعران آمریکایی بود . او بهترین شعرها ، داستان های کوتاه و رمان ها را در طول دوران زندگی خود برای طرفدارانش نوشت و منتشر کرد . چالز علاوه بر این که یک نویسنده بزرگ باشد ، یک شاعر بزرگ بود و توانایی زیادی در گفتن شعر داشت به همین دلیل او به ملک الشعرای فرودستان آمریکا معروف بود . این شاعر و نویسنده بزرگ در آلمان متولد شد و پس از آن زندگی خود را در آمریکا شروع کرد . داستان ها و رمان های زیادی به قلم این نویسنده نوشته شده است که یکی از بهترین و ماندگارترین داستان های او رمان عامه پسند بود .

می توان گفت که این رمان آخرین کتاب نوشته شده توسط این نویسنده بود چرا که او پس از انتشار این کتاب بعد از مدتی از دنیا رفت . این نویسنده بزرگ برای شروع کار ، سعی کرد داستان های کوتاه را روی کاغذ بنویسند و بعد از آن به سعر گفتن مشغول شد . کتاب عامه پسند بعد از مرگ این نوینده بزرگ طرفداران زیادی به خود جذب کرد . این کتاب یکی از زیباترین رمان های ادبی است که در ادامه بیشتر در مورد آن توضیح داده خوهد شد .

بوکفسکی تقریبا در همه عمر ۷۳ ساله‌اش زندگی سخت و پرمشقتی داشت و گوشه‌ای از این زندگی سخت را در کتاب ساندویچ ژامبون که به نحوی اتوبیوگرافی خود اوست، آورده است. پیشنهاد می‌کنیم اگر به بوکفسکی علاقه دارید و قصد دارید رمان‌های او را بخوانید از کتاب ساندویچ ژامبون شروع کنید.

پشت جلد رمان عامه پسند نیز قسمتی از متن کتاب آمده است:

روز بعد باز دوباره برگشته بودم دفتر. احساس بیهودگی می‌کردم و اگر بخواهم رک حرف بزنم حالم از همه‌چیز به هم می‌خورد. نه من قرار بود به جایی برسم و نه کل دنیا. همه‌ی ما فقط ول می‌گشتیم و منتظر مرگ بودیم. در این فاصله هم کارهای کوچکی می‌کردیم تا فضاهای خالی را پر کنیم. بعضی از ما حتا این کارهای کوچک را هم نمی‌کردیم. ما جزء نباتات بودیم. من هم همین‌طور. فقط نمی‌دانم چه جور گیاهی بودم. احساس می‌کردم که یک شلغمم.

چند کتاب دیگر از بوکفسکی که در کافه‌بوک معرفی شده است عبارتند از:

• کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده‌اند

• رمان هزار پیشه

• رمان هالیوود

رمان عامه پسند

این رمان را بهترین رمان چارلز بوکفسکی دانسته‌اند. بوکفسکی که بارها و بارها با مرگ دست‌وپنجه نرم کرده بود، در حال نوشتن رمان عامه پسند ناگهان متوجه می‌شود که به سرطان خون مبتلا شده است و بی‌تردید دیدگاهی که در این کتاب به مرگ دارد، تحت تأثیر بیماری‌اش قرار گرفته است. او در رمان عامه پسند، مانند اغلب آثارش به فقر و زندگی در محله‌های پایین پرداخته است. چیزی که قبل از خواندن توجه خواننده را جلب می‌کند، عبارتی‌ست که بوکفسکی کتاب را به آن تقدیم کرده: «تقدیم به بد نوشتن.»

نام اصلی کتاب pulp است. پالپ به روزنامه‌ها و مجلات زرد گفته می‌شود که هیچ ربطی به عامه‌پسند ندارد، اما مترجم کتاب، پیمان خاکسار، از اسم فیلم pulp fiction الهام می‌گیرد و این عنوان را انتخاب می‌کند. مترجم در مقدمه کتاب درباره عنوان آن چنین توضیح می‌دهد:

نام اصلی این کتاب پالپ – pulp – است. پالپ به مجلات بی‌ارزشی گفته می‌شود که معمولا روی کاغذ کاهی چاپ می‌شوند. همچنین به معنای مبتذل یا بازاری هم هست. مثلا ترجمه درست پالپ فیکشن – فیلم کوئنتین تارانتینو – داستان‌های مبتذل است که سلیقه ایرانی داستان عامه پسندش کرده. من هم به پیروی از همین سلیقه با ملاحظه پالپ را عامه پسند ترجمه کردم.

عامه پسند داستان زندگی کارآگاهی به نام نیکی بلان (Belane) است که برخلاف انتظار چندان زیرک و باهوش نیست. کارآگاهی که اگر این ویژگی‌ها را نداشت، بعید بود در رمان بوکفسکی جایگاهی داشته باشد.

بلان در ابتدای داستان به سفارش «بانوی مرگ» به دنبال شخصی به نام «سلین» می‌گردد. سلین نویسنده فرانسوی است که چند سال پیش مرده است اما بانوی مرگ اصرار دارد که بلان او را پیدا کند. در این میان، بانوی مرگ، با شخصیت‌پردازی بسیار قوی به خواننده معرفی می‌شود که در تمام داستان بلان را می‌پاید. وقتی سروکله‌ی بانوی مرگ پیدا می‌شود، بلان فکر می‌کند دارد می‌میرد، شاید همان دیدگاهی که بوکفسکی از مرگ داشته، در قالب شخصیت بلان عیان می‌شود.

بلان هم‌زمان مسئول رسیدگی به چند پرونده دیگر هم هست. مثلاً به دنبال کشف یک پرونده خیانت زن‌و‌شوهری‌ست. یا اینکه دنبال ‌چیزی با اسم مستعار گنجشک قرمز است، آخرین و اصلی‌ترین معمای کارآگاه بلان که اشاره‌ای به انتشارات بلک اسپَرو (گنجشک سیاه) نیز دارد که به بوکفسکی پیشنهاد می‌دهد کارش در اداره‌ی پست را رها کند و فقط بنویسد.

بلان کارآگاهی ناامید است، از آدم‌ها بیزار است، و فکر می‌کند مردمْ همه حقه‌های حقیر سر هم سوار می‌کنند. در قسمتی از کتاب در خیابان راه می‌رود و تعداد احمق‌های دوروبرش را می‌شمرد تا به خانه برسد! نیکی بلان معتقد است که:

همیشه یک نفر هست که روز آدم را خراب کند. البته اگر به قصد نابودی کل زندگی‌ات نیامده باشد. (رمان عامه پسند – صفحه ۱۱۳)

بلان آدم عجیبی‌ست، حتی خواب‌هایش هم عجیب است. دوستش او را دیوانه خطاب می‌کند، چون در تابوت‌ها به دنبال موجودات فضایی می‌گردد که در جسد مردگان مخفی شده‌اند و…

درباره رمان عامه پسند

داستان پُر از جملات کوتاه و قابل تأمل است، گاهی طنز بسیار خوبی دارد و گاهی کاملاً تلخ است. Plot یا پی‌رنگِ داستان ساده اما عمیق است و دیالوگ‌ها در عین سادگی، مخاطب را به فکر وامی‌دارد.

شاید بوکفسکی کتاب عامه‌پسند را نوشته تا با آن در واپسین لحظات زندگی‌اش سرگرم شود. به گفته‌ی برخی منتقدین، بوکفسکی در عامه‌پسند دیدگاهی منفی‌تر از دیگر کتاب‌هایش دارد. خیلی‌ها او را در مجموع نویسنده‌ای «بدبین» می‌دانند، اما بوکفسکی «واقع‌بین» است و این امر در آثارش کاملاً نمایان است. بوکفسکی با نوشتن به آرامش درونی می‌رسد که قطعاً با بداندیشی یا نگرش منفی میسر نخواهد شد؛ چنان‌ که در قسمتی از کتاب شعر سوختن در آب غرق شدن در آتش به‌وضوح به آن اشاره کرده است:

نوشتن آخرین روان‌پزشک است

مهربان‌ترین خدا بین تمام خدایان است

نوشتن مرگ را می‌تاراند، ترکت نمی‌کند

و‌ نوشتن می‌خندد

بر خودش

بر رنج

آخرین توقع است

آخرین تفسیر

نوشتن تمام این‌هاست

بوکفسکی در زندگی و در نوشته‌هایش زشت است، یا چیزی شبیه به این، بددهن است، عاشق نوشیدن الکل است، کارهای بیهوده زیادی انجام می‌دهد، از مردم گریزان است و خیلی از موارد بیخود دیگری را هم در وجود خود دارد. اما با همه این موارد، بوکفسکی خود واقعی‌اش را نشان می‌دهد. نگران قضاوت‌های دیگران نیست و تحت هیچ شرایطی به دنبال ظاهر سازی نیست. در حقیقت کوچکترین اهمیتی برای دیگران قائل نیست و همین واقعی بودن است که او را تا این اندازه جذاب می‌کند.

ادبیاتی هم که بوکفسکی در مجموعه آثارش استفاده کرده، ادبیات عجیب و مخصوصِ خودش است. او در به کار بردن کلماتْ هیچ پروایی نداشت، در پرداختن به دغدغه‌هایش رک‌وراست بود، می‌نوشت اما تند و صریح‌، قلمش انتقادی بود و در نوشته‌هایش رگه‌هایی از انزجار حس می‌شد. به همین دلیل موردِ انتقاد بسیاری از نویسندگان و تحلیل‌گران قرار گرفت. اما با همین سبک خاص که آن را «رئالیسم کثیف» نامیده‌اند، محبوبیت زیادی بین مردم پیدا کرد. کتاب‌هایش به ده‌ها زبان مختلف ترجمه شده‌اند و او را یکی از مؤثرترین نویسندگان زمان خودش می‌دانند.

به طور کلی نیز می‌توان گفت، آدم‌ها در برخورد با نوشته‌های بوکفسکی دو دسته‌اند: افرادی که عاشق نوشته‌های او هستند و افرادی که به هیچ عنوان با نوشته‌های او ارتباط برقرار نمی‌کنند. رمان عامه پسند به عقیده من، که جزء دسته اول محسوب می‌شوم، یک کتاب فوق‌العاده به سبک زیبا و خاص بوکفسکی است. رمانی که در سرتاسر آن نوشته‌هایی وجود دارد که شما را در خود غرق می‌کند و بسیاری از جملات بوی مرگ را می‌توان احساس کرد.

در رمان عامه پسند با کارآگاهی طرف هستیم که هم از دنیای اطراف خود ناراضی است و هم از دنیای درون خود. با کارآگاهی طرف هستیم که خود را شلغم می‌داند و آدم‌های این دنیا را غمگین و افسرده تلقی می‌کند. تصویر روی جلد رمان نیز یک هفت تیر است که در رمان بارها به آن اشاره می‌شود. این هفت تیر در واقع قدرت کارآگاه بلان است که هرجا و در هر موقعیتی وقتی احساس خطر می‌کند یا می‌خواهد برتری خود را ثابت کند به آن روی می‌آورد. هفت تیری که بعضی مواقع به کار می‌آید و بعضی مواقع جان قربانی‌های فضایی او را نمی‌گیرد!

پیشنهاد می‌کنم اگر شما هم جزء دسته اول هستید و از رمان‌های بوکفسکی لذت می‌برید، این کتاب را به عنوان آخرین اثر بوکفسکی بخوانید و تا می‌توانید از آن لذت ببرید.

چاپ اول این کتاب در نشر چشمه اشکالاتی در ترجمه داشته که در چاپ‌های جدید تا حدودی برطرف شده است، اما باید بدانید که کتاب‌های بوکفسکی معمولا با سانسور زیادی همراه است!


جملاتی از کتاب عامه پسند

من بااستعداد بودم. یعنی هستم. بعضی وقت‌ها به دست‌هام نگاه می‌کنم و فکر می‌کنم که می‌توانستم پیانیست بزرگی بشوم. یا یک چیز دیگر. ولی دست‌هام چه‌کار کرده‌اند؟ یک‌جایم را خارانده‌اند، چک نوشته‌اند، بند کفش بسته‌اند، سیفون کشیده‌اند و غیره. دست‌هایم را حرام کرده‌ام. همین‌طور ذهنم را. (رمان عامه پسند – صفحه ۱۶)

چیزی که می‌توانم به شما بگویم این است که میلیاردها زن روی زمین زندگی می‌کنند. درسته؟ بعضی‌هایشان خوب‌اند. خیلی‌هایشان زیادی خوب‌اند. ولی گاه‌گداری طبیعت تمام حقه‌هاش را به‌کار می‌بندد تا زنی ویژ بسازد، زنی باورنکردنی، منظورم این است که نگاهش می‌کنی ولی نمی‌توانی باور کنی. همه‌ی حرکاتش مثل موج زیباست و بی‌نقص. مثل جیوه، مثل مار. مچ پایش را می‌بینی، بازویش یا زانویش را. تمامشان در کلیّتی بی‌نقص و باشکوه به‌هم آمیخته‌اند. با چشمانی خندان و زیبا، دهانی خوش‌حالت و لب‌هایی که انگار هرلحظه منتظرند تا به خنده بر درماندگی‌ات باز شود. این‌جور زن‌ها می‌دانند که چطور باید لباس پوشید. موهایشان هوا را به‌آتش می‌کشد. (رمان عامه پسند – صفحه ۷۳)

صبر کردیم و صبر کردیم. همه‌مان. آیا دکتر نمی‌دانست یکی از چیزهایی که آدم را دیوانه می‌کند همین انتظارکشیدن است؟ مردم تمام عمرشان انتظار می‌کشیدند. انتظار می‌کشیدند که زندگی کنند، انتظار می‌کشیدند که بمیرند. توی صف انتظار می‌کشیدند تا کاغذتوالت بخرند. توی صف برای پول منتظر می‌ماندند و اگر پولی در کار نبود، سراغ صف‌های درازتر می‌رفتند. صبر می‌کردی که خوابت ببرد و بعد هم صبر می‌کردی تا بیدار شوی. انتظار می‌کشیدی که ازدواج کنی و بعد هم منتظر طلاق‌گرفتن می‌شدی. منتظر باران می‌شدی و بعد هم صبر می‌کردی تا بند بیاید. منتظر غذاخوردن می‌شدی و وقتی سیر می‌شدی باز هم صبر می‌کردی تا نوبت دوباره به خوردن برسد. توی مطبِ روان‌پزشک با بقیه‌ی روانی‌ها انتظار می‌کشیدی و‌ نمی‌دانستی آیا تو هم جزء آنها هستی یا نه. (رمان عامه پسند – صفحه ۹۸)

مشکلات و رنج تنها چیزهایی هستند که یک مرد را زنده نگه می‌دارد. یا شاید هم اجتناب کردن از مشکلات و رنج. خودش کاری تمام‌وقت است. بعضی وقت‌ها آدم موقع خواب هم آسایش ندارد. آخرین خوابی که دیدم این بود که زیر یک فیل خوابیده‌ام. (رمان عامه پسند – صفحه ۱۰۲)

روی‌هم‌رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به‌درد نیازهای تشکیلات زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئه‌ی شومی بود. اگر قادر بودی شب‌ها در رخت‌خواب خودت بخوابی خودش پیروزی پرارزشی بود بر قدرت‌ها. من خوش‌شانس بودم، ولی بعضی از حرکت‌هایی که کردم، خیلی هم بدون فکر نبودند. روی‌هم‌رفته دنیای واقعا وحشتناکی بود و بعضی وقت‌ها دلم برای تمام آدم‌هایی که درش زندگی می‌کردند می‌سوخت. به جهنم. ودکا را درآوردم و جرعه‌ای نوشیدم. اغلب بهترین قسمت‌های زندگی اوقاتی بوده‌اند که هیچ‌کار نکرده‌ای و نشسته‌ای درباره‌ی زندگی فکر کرده‌ای. منظورم اینست که مثلا می‌فهمی که همه‌چیز بی‌معناست، بعد به این نتیجه می‌رسی که خیلی هم نمی‌تواند بی‌معنا باشد. چون تو می‌دانی بی‌معناست و همین آگاهی تو از بی‌معنا بودن، تقریبا معنایی به آن می‌دهد.می دانی منظورم چیست؟ بدبینی خوش‌بینانه. (رمان عامه پسند – صفحه ۱۴۸)

تمام غم دنیا در دلم ریخته و روی صندلی نشسته‌ام و لیوان پنجم هم کنار دستم است. تلویزیون را روشن نکردم. به این نتیجه رسیده‌ام که وقتی حال آدم بد است این حرام‌زاده فقط حال آدم را بدتر می‌کند. یک مشت چهره‌ی خالی از روح که پشت‌سر‌هم می‌آیند و می‌روند و تمامی هم ندارند. احمق پشت احمق، احمق‌هایی که بعضاً مشهور هم هستند. (رمان عامه پسند – صفحه ۱۶۴)

پرسیدم: «چه‌طور شما عوضی‌ها می‌تونید این‌قدر بی‌احساس باشید؟» جانی گفت: «ساده‌ست، ما همین‌جوری به‌دنیا اومدیم.» (رمان عامه پسند – صفحه ۱۹۶)

مشخصات کتاب

• رمان عامه پسند

• نویسنده: چارلز بوکفسکی

• ترجمه: پیمان خاکسار

• انتشارات: چشمه

• تعداد صفحات: ۱۹۸