کوتاه نوشت های یکی از علاقمندان کسب و کارهای نوپا - قسمت چهارم
نوشتار: 57
وام های بانکی و موسسات اعتباری برای استارتاپ من، مثل روغن کرچکی که با ابمیوه قاطی شده میمونه که تا حالا نخوردم و نمیدونم چیه! (چون اگه قبلا خورده باشم، عمرا دوباره تستش کنم!) همون صدم ثانیه اول یه حس مبهم شیرینی بم دست میده و هنوز در حلقم هست و به معدم نرسیده احساس ناگوارش شروع میشه. ولی هنوز تموم نشده. تازه کار اصلیش تخلیه هر چی در بدن دارم، هست! و تا مدتی باید یک پام اتاق باشه و یک پام....! بدیش اینه هر چی میره دیگه رفته!
نمیگم اصلا نباید استفاده کنم. نمیگم هم که در چه حالتی استفاده کنم، چون انوقت سر هر اتفاقی خودمو قانع میکنم که الان وقت استفاده کردنشه!!
نوشتار: 58
وقتی به جایی رسیدم که دیگه احساس کردم جونم به لبم رسیده، حداقل 2 سال دیگه هنوز جا داره تا به نتیجه ای که میخام برسم!
نوشتار: 59
سندرم موکولیوم: بیماری موکول کردن کاری به انجام کار دیگه ای! (اسمشو خودم خلق کردم!)
هیچ وقت انجام دو تا کاری که از هم مستقل هستن رو نباید در طول هم بذارم که فلان کار رو مثلا نگه دارم تا اون کار دیگه انجام بشه بعد اینو انجام بدم. حتی اونایی که تا حدودی هم به هم مرتبط هستن رو باید حتی المقدور قسمت های غیرمرتبطش رو انجام بدم تا زمان رو از دست ندم.
بعضی وقتا ناخوداگاه دچار این سندروم میشم. باید یک نامه ای رو بزنم به یکی از تامین کننده های استارتاپ، از طرفی پرینتر دفتر هم خرابه. با خودم میگم بذار اول پرینتر شرکت درست بشه، بعد نامشو میزنم پرینت میگیرم! فاجعست.
نوشتار: 60
نمی دونم چرا نمی تونم تو ذهنم ارتباطی بین دانشگاه و کارآفرینی ایجاد کنم. هرجا این دوتا رو کنار هم میبینم احساس میکنم یجای کار میلنگه. اینم ازون مواردیه که دوست دارم یه روزی پشیمون بشم از نظر فعلیم!
نوشتار: 61
اگه یجوری باشه که داشته هامون (در زمینه موارد غیرمرتبط به جذب مشتری مثل مواد مصرفی و دفتر و سیستم و ...) کمتر از نیازمون باشه، تا حدود زیادی میشه امیدوار بود، خیلی پرت نیستیم!
نوشتار: 62
حالا اینقدر گفتم که روی هزینه های غیرمرتبط به مشتری باید وسواس باشیم، مفهومش این نیست که برای جذب مشتری هم بدون حساب کتاب، خیلی لارج طور! خرج کنم. قبل از هر هزینه کردی برای جذب مشتری حتما باید یک بار پلنم رو برای یک تعداد کمی از کاربرانم پایلوت اجرا کنم و اگر نتیجه خوبی گرفتم، کمی تزریق رو بیشتر کنم و اگر جواب گرفتم مجدد میتونم با خیال راحتتری تزریق رو ادامه بدم، البته با احتساب بررسی و تحلیل های آنی و تاثیراتش روی kpi.
نوشتار: 63
بعضی وقتا امکان داره با خودم احساس کنم خیلی آدم فعالی هستم، ولی وقتی از بالاتر نگاه میکنم به خودم، حکم آدمی رو دارم که یه جا ایستاده و داره زور میزنه و عرق میکنه و فکر میکنه خیلی کارش درسته. در این حالت باید دیدگاهم رو نسبت به فعالیت و تاثیرگذاری تغییر بدم.
نوشتار: 64
برای انتخاب ویژن اخیرا طی جلسه ای که با یک سری افراد مطلع داشتم، جالب بود برام که ویژنی که توش "نه" نیاد، یا به عبارتی به چیزی نه نگه، ویژن نیست، دریمه! کمک میکنه کمی اصولی تر و منطقی تر ویژن هامون رو انتخاب کنیم.
نوشتار: 65
یکی از مهم ترین کتاب هایی که معتقدم تاثیر بسزایی در روش زندگیم داشت، کتاب "Compund effect" دارن هاردی و "Rework" بود. هرچند که به بخش زیادی از نکات کلیدی ذکر شده در کتاب، قبلا به شکل ناخوداگاهی رسیده بودم و قطعا این امادگی قبلی برای پذیرش و مطمان شدن از درست بودن این یافته ها، خیلی موثر بود ولی معتقدم خوندن این کتاب احتمال داره تاثیر خوبی در دیدگاه شما به زندگی و فعالیت های روزمره بذاره.
نوشتار: 66
وقتی باید یه کاری رو برای رشد خودم انجام بدم و حالا به هر دلیلی چه شرایط، چه تنبلی یا هرچی انجام نمیدیم، نامربوط ترین چیزی که میتونم به زبونم بیارم اینه که حالا که شروع نکردم، دیگه چه فایده. اگه اونوقت شروع میکردم الان یک سال بود انجامش داده بودم، الان که یک سال گذشت دیگه چه فایده. چون مطمانم 10 سال دیگه هم میگم 10 سال گذشت دیگه چه فایده؟!
من اگه الان حتی با فرض ضرر یک سال زمانی که از دست دادم، شروع کنم، قطعا دو سال دیگه خیلی فرق میکنم با حالتی که شروع نکنم. چون چه بخوام چه نخوام، این دو سال بعدی و سال های بعدی میگذره.
پس باید حواسم باشه حرف نامربوط نگم! وقتی باید شروع کنم، فقط شروع کنم و اینقدر بهانه نیارم!
نوشتار: 67
بعضی وقتا که میخوام یک کار اساسی استارت بزنم، برمیخورم به یسری ملزومات! مثلا دانش و تخصص و مهارت. بعد میبینم که برای رسیدن به این دانش و تخصص باید مثلا 5 سال وقت بذارم تا بعد از اون 5 سال بتونم کارمو استارت بزنم. تو این شرایط با خودم میگم اوووووووه! 5 ساااااال. بی خیال بابا! تا 5 سال دیگه کی مردست که زندست. من که نمی تونم 5 سال زمانمو از دست بدم و دنبال راهی میگردم که سریعتر بتونم کار رو استارت بزنم!
5 سال بعد!
هنوز دارم دنبال راهی میگردم که سریع تر کارمو استارت بزنم!
نوشتار: 68
دیدم و لمس کردم که برای جهش های بزرگ، حدود 10 سال عقبه دانش و تجربه و تخصص و صبر و بردباری میخواد.
پس اگه الان بخوام تازه شروع کنم، روی حدود 10 سال دیگه حساب باز کنم!
نوشتار: 69
به نظرم احترام، کوچیکتر بزرگتر نداره! ازون مفاهیم دو طرفست! مهمترین اولویت در احترام گذاشتن، خود احترامه! به عبارتی هر کسی که احترام میذاره، باید بش احترام بذارم! چه کوچیکتر باشه چه بزرگتر.
نظره دیگه! شایدم اشتباه باشه!
نوشتار: 70
یباره سرمو بلند میکنم میبینم چندماهه که درگیر جلسات پیچ این سرمایه گذار و اون سرمایه گذارم!
همین الان باید بفهمم که سرمایه گذار با همه پول درشتش یک چیز نسیه هست و فرایند کاری و قابلیت رشد استارتاپم با همه ی درامد کمش یک چیز نقد!
از قدیمم گفتن، آدم عاقل نقد رو نمیده نسیه بگیره!!
نوشتار: 71
امروز فهمیدم که غیر از UX ما یک CX هم داریم.
در واقع تجربه کاربری قسمتی از تجربه مشتری هست.
جالب بود.
نوشتار: 72
امروزم یه چیز کاربردی فهمیدم! برای اینکه یک رابط کاربری با ایجاد تجربه خوب برای کاربر داشته باشیم، اول باید اون فرایند بهینه رو پیدا کنیم بعد به شکل و ظاهر و موشنش برسیم! من نمیدونستم والا!
اینجوری ادم راحتتر میدونه اول کدوم کار بعد کدوم کار!
نوشتار: 73
امروز یک ویدیو از یکی از پیشروهای استارتاپی ایران دیدم، داشت در مورد جعبه سیاه هرکسی تو زندگیش صحبت میکرد.
خیلی تو فکر فرو رفتم!
بقول خودش، خاصیت جعبه سیاه اینه که توش تاریکه و مبهمه و استرس داره و نمیدونی توش چیه. شاید هر چقدر داخلتر بری یخرده روشن بشه ولی بازم تاریکه.
اگه کاری که دارم میکنم از اون حد از ابهام و تاریکی و استرس برخوردار نیست احتمالا از جعبه سیاه زدم بیرون.
مگر اینکه اصلا تمایلی به رفتن تو جعبه سیاه زندگیم نداشته باشم.
نوشتار: 74
لعنت به این روزمرگی، حواسم نباشه با توهم اینکه دارم کلی فعالیت میکنم و پیشرفت با کلی ریسک و استرس، کلی به خودم پوینت مثبت میدم، غافل از اینکه از اون حاشیه ریسک و استرس و تکاپو دارم فاصله میگیرم!
باز باید فرمون رو بچرخونم تو دامنه کوه...
نوشتار: 75
امروز یک نکته خوبی از یکی از بزرگان یاد گرفتم!
تا مرز زیان باید ضرر کنم!
شاید خیلی جاها بشنوم اینو ولی وقتی یکی میگه که خودش انجام داده تاثیر شگرفی داره.
نوشتار: 76
به یک برداشت شخصی از مقایسه دو موضوع فنی و مارکت رسیدم!
نتیجه کار فنی اگر درست انجام نشه بدجور تو چشم میاد و اگر خوب انجام بشه به چشم نمیاد انگار که باید انجام میشده!
نتیجه کار مارکت تا وقتی انجام نشه به چشم نمیاد، ولی وقتی درست انجام بشه به چشم میاد!
نوشتار 77:
مشکلات و سختی ها، مسایل، رویدادها و شاید هرچیزی در محیط پیرامون ما، مثل چرخ دنده های فلزی هستن که در هم حرکت میکنن.
* من یا میتونم یک چرخ دنده خیلی سریع باشم که خیلی زود بادقت، سرعت چرخ و زاویه چرخش و مسیر چرخش همه اون چرخ دنده ها رو پیش بینی میکنم که بتونم با کمترین اسیب در کنار همه اونا بچرخم که مبادا سرعتم کند بشه و هم خودم خورد بشم هم چه بسا، بقیه چرخ دنده ها!
* یا میتونم مثل آب باشم که راحت...
نوشتار 78:
در پیش فرض تنظیماتی من، باید اقدام مبتنی بر صبر باشه مگر اینکه دلیل موجهی برای عجله کردن داشته باشم. کند کارکردن با صبر کردن خیلی متفاوته و هیچ وقت نباید سرعت عمل در اجرا رو با عجله کردن اشتباه بگیرم.
نوشتار 79:
یه جمله ای شنیده بودم جالب بود!
اگه میخوام با کار کم، پول زیاد به دست بیارم، باید یه مدتی رو در ازای پول کم یا حتی هیچ، کار زیاد انجام بدم!