همه چیز درباره سریال داستان لیزی

لیزی (با بازی جولیان مور) دو سال است که همسرش اسکات (با بازی کلایو اوون) را که نویسنده‌ای معروف بوده، ازدست‌داده و حالا پسری جوان به نام جیم (با بازی دین دی‌هان) مدام دوروبر زندگی او می‌پلکد و تلاش می‌کند تا آثار منتشرنشده اسکات را به چاپ برساند. این اتفاق باعث می‌شود که لیزی سراغ دست‌نوشته‌های او برود و به گذشته تاریک شوهرش پی ببرد.


گروه سازنده سریال داستان لیزی را شاید بتوان جمعی از بهترین‌های سینما دانست؛ جی. جی آبرامز تهیه‌کننده سریال، جکی پابلو لارین کارگردان آن و استیون کینگ نویسنده این داستان است (سریال داستان لیزی بر اساس یکی از پرفروش‌ترین رمان‌ها ساخته شده است) و تیمی از کاربلدهای سینما آن را خلق کرده‌اند: داریوش خنجی به عنوان فیلمبردار، گای هندریکس دیاز به عنوان طراح تولید و کریس کلارک به عنوان آهنگساز. سازندگان سریال Lisey’s Story دست روی موضوعات جالبی گذاشته‌اند؛ مثل رابطه میان هنرمند و طرفدار، پدران و پسران، و نوسان میان اسطوره و استعاره. بنابراین این سریال قطعاً جذاب و دیدنی خواهد بود، اما شاید نه آنقدری که خالقان آن نویدش را داده‌اند.

خط اصلی داستان کاملاً سرراست است. دو سال پس از به قتل رسیدن اسکات لاندن، نویسنده‌ای که برنده جایزه پولیتزر نیز شده بود، یکی از طرفداران دوآتشه او به نام جیم، مزاحم همسر اسکات یعنی لیزی می‌شود و او را تهدید می‌کند که آثار چاپ‌نشده اسکات را برای انتشار به دانشگاه بسپارد تا همه دنیا بتوانند به نبوغ این نویسنده پی ببرند. اصرارهای او باعث می‌شود تا لیزی سری به دست‌نوشته‌های قدیمی اسکات بزند و آنجا متوجه می‌شود که همسرش کودکی سختی را در کنار پدرش پشت سر گذاشته و دنیایی خیالی و امن به نام بویامون داشته که به همراه برادرش به آنجا پناه می‌برده. البته لیزی مشکلات دیگری هم دارد، مثل سروکله زدن با خواهرش (با بازی جنیفر جیسون لی) در مورد خواهر دیگرشان آماندا (با بازی جوان آلن) که مشکلات روحی روانی دارد و در یک بیمارستان روان‌پزشکی بستری است.

سریال داستان لیزی با تصویری شروع می‌شود که تمام توجه بیننده را به خودش جلب می‌کند: جولیان مور دارد صورت یک نفر را با بیل خردوخمیر می‌کند؛ اما در ادامه داستان کمی لجام‌گسیختگی وجود دارد. فلاش‌بک‌های پی‌در‌پی و نوع داستان‌گویی آن بیشتر برای یک کتاب ادبی مناسب است، نه یک سریال، چون جاذبه و کشش لازم را ندارد.

سریال Lisey’s Story مؤلفه‌های جذابی دارد، مثل یک استخر نیروبخش، سرزمین سرسبز بویامون و هیبتی غول‌پیکر به نام لانگ بوی. لارن و خنجی تصاویر زیبایی را خلق کرده‌اند (مثل تصویری که اسکات و لیزی زیر یک درخت بید مجنون نشسته‌اند و اطرافشان را آب فراگرفته است.) همه‌چیز خیلی خوب و بی‌نقص کنار هم چیده شده، اما نه آن‌قدری که خیره‌تان کند.

داستان از زمانی جذاب می‌شود که جیم سراغ لیزی می‌آید و او را تهدید می‌کند. هشدارهای او با تماس‌های تلفنی و گذاشتن یک کلاغ مرده در صندوق پستی لیزی شروع می‌شود (واکنش مور در این سکانس دیدنی است) و بعد به مسئله‌ای شخصی و حساس‌تر تبدیل می‌شود. شخصیت دین دی‌هان ما را یاد کاراکتر آنی ویلکس در رمان بدبختی (Misery) می‌اندازد؛ آدمی عجیب که همیشه دارد با یک یویو بازی می‌کند و خطرناک به نظر می‌رسد. مور بسیاری قوی ظاهر شده، چه در سکانس‌های خانوادگی در کنار لی و آلن و چه وقتی که موقع رانندگی سرش را به شیشه ماشین می‌کوبد. پس همانطور که می‌بینیم داستان لیزی واقعاً سریال تأثیرگذاری است، اما در آن به دنبال هیجان نباشید. داستان لیزی واقعاً سریال تأثیرگذاری است، اما در آن به دنبال هیجان نباشید.

منبع: فیلیمو شات