ره آورد بورس

سوار متور تو داشتم میرفتم و خنکای نسیم صبح گاهی نوازش کنان از روی گونه های آفتاب سوخته ام میگذشت که جمعتی رو دیدم که پشت در یه دفتر صف ایستاده بودند راستش برام خیل عجیب بود این وقت صبح اونم این جمعیت ، نگاهم رو از این جمعیت دزدیم و گاز متور رو بیشتر کردم از با دوتا لایی ریز از اونجا دور شدم .کلسد انداختم در دفتررو باز کردم تابلو روی در گذاشتم برگشتم سمت متور تا فقلش کنم و نون رو بدارم همیشه این کارو میکنم متور که قفل کردم نون داغ خششخای روکه توی پلاستیک گذاشته بودم برداشتم رفتم داخل تابلوی جلوی در یکم کج بود تابلو رو صاف کردم اخه این تابلو عمودی به اندازه قدمن که روش نوشته بود به دفتر ازدواج و طلاق خوش آمدید روی در قرار میگرفت بالای تابلو رو یه قلاب مانندی درست کرده بودن تابلو چهارچوبش از الونینم بود که نه زیاد سنگین بود و نه زیاد سبک یه نفر راحت جابجاش می کرد .

توی دفتر روزنامه بود نوشته بود پالایش رشد کرد

https://funtical.app/symbol-profile/22498/%D9%BE%D8%A7%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%B4