تا به حال چقدر به این موضوع فکر کرده اید که رسیدن به یک هدف، چقدر برای شما می ارزد؟ به عبارت دیگر تا به حال به این فکر کرده اید که وقتی به هدفی دست پیدا می کنید، بعدش از آن چه اتفاقی برای شما رخ می دهد؟ آیا حال روحی شما بهتر شده یا همچنان چیزی قدرون شما وجود دارد که آرامش را از شما خواهد گرفت؟ تیتر این نوشته روایتگر داستان گیتاریستی است که جواب سوالات ما در سرنوشت او نهفته است !
همه چیز خوب بود اما یک جای کار می لنگید!
او دو سال به طور خستگی ناپذیر تلاش کرد تا مهارتهایش را بهبود بخشد. او به دنبال موزیسینهایی بود تا یک گروه موسیقی حتی بهتر از متالیکا تشکیل دهد. ماستین درنهایت یک گروه موسیقی با نام مگادِث (Megadeth) تشکیل داد که به شدت محبوب شد و توانست بیش از 25 میلیون نسخه از آثار خود را به فروش برساند. گرچه، علیرغم موفقیت مگادث، ماستین باز هم در زندگی، شادی واقعی که دنبالش بود را نیافت. او به مقایسه موفقیت خود با دستآوردهای گروه موسیقی سابقش یعنی متالیکا ادامه داد. ماستین به این خاطر که خود را با متالیکا مقایسه میکرد، علیرغم موفقیتهای درخشانش، خود را یک بازنده درنظر میگرفت.
تنها راهی که ماستین میتوانست احساس موفقیت داشته باشد این بود که از اعضای گروه موسیقی سابقش موفقتر باشد. این به معنی آن بود که او محکوم به ناامیدی است چون نمیتوانست همانند گروه متالیکا به چنان شهرتی برسد. بنابراین برای ایجاد حس همیشگی شادی در خودتان، باید ارزشهای سالمتری پیدا کنید تا دستآوردهای خود را بر اساس آنها قضاوت کنید.
حالا میدانید چرا نباید خودمان را با متالیکا مقایسه کنیم !
مثالی که در اینجا برای شما نقل کردیم مصداق بارز این مطلب است که مقایسه خودمان با دیگران ممکن است تمام لذتی که ممکن است بابت موفقیت های خودمان، نعایدمان شود را هم فراموش کنیم و نتیجه تمام زحمات مان برای داشتن حال خوب حیف شود.
رقابت خوب است و باعث پیشرفت ما خواهد شد اما مقایسه همیشگی با دیگران، ما را از مسیر اصلی موفقیت و حال خوب دور خواهد کرد. انگیزه بگیریم اما خودمان را مقایسه نکنیم. موفق باشید و درخشان!