شعر ناب فارسی/شماره4


شعر ناب فارسی
شعر ناب فارسی

من از هستی نمی خواهم به جز پیش تو مردن را

نمی خواهم خوراکی جز غم عشق تو خوردن را

تو را میخواهم آنگونه که گویی جسم، روحش را

جدایی ناپذیر و تنگ ..... یکدیگر فشردن را

بدون تو، تنفس هم ملال آورترین چیز است

تو شیرین می کنی اما، شرنگ تلخ مردن را

بمیران! زنده کن! فرقی ندارد، باز می خوانم

هزاران بار دیگر، با تو شعر دل سپردن را

مرا از عشق می ترسانی و غافل از آنی که

برای ماهیان ساده است، مشق آب خوردن را

به مرده شور بسپاری تنم، آنجا که یارایش

نباشد بار سنگین غمت، بر دوش بردن را

دلت می آید آیا با چنین شاگرد عشقِ خود

همیشه بازگویی درس بی روحِ فسردن را ؟!؟

تو که این را برای من، نمی خواهی غزلبانو :

خیال با تو بودن، با خودم، بر گور بردن را

اگرچه خوب می دانم که تا بوده، چنین بوده

که عاشق می دهد آخر، بهای دل سپردن را

... علی محمد محمدی ...