شعر ناب فارسی/شماره2


شعر ناب فارسی
شعر ناب فارسی

دوباره یک نفر آمد مرا به هم زد و رفت

و سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفت

کسی که مثل همه گفت : "دوستت دارم"

درست مثل همه، آمد و به هم زد و رفت

درست مثل همه، بی مقدمه از راه ...

رسید و سنگ بر آئینه ی دلم زد و رفت

مرا سپرد به کابوس ها، به هر چه محال

به لحظه های من اینگونه رنگ غم زد و رفت

کسی که برکه ی آرامش مرا ... آشفت

به هستی ام - که نبود - آتش عدم زد و رفت

تمام حرف من این است : آخر اینگونه

چگونه می شود از عهد عشق دم زد و رفت

... سید جعفر عزیزی ...