مردی به سرعت و چهارنعل با اسبش می تاخت.
اینطور به نظر می رسید که به جای بسیار مهمی می رفت.
مردی که کنار جاده ایستاده بود، فریاد زد: کجا می روی؟
مرد اسب سوار جواب داد: نمی دانم از اسب بپرس!
نتیجه:
این داستان زندگی خیلی از مردم است. آنها سوار بر عادتهایشان می تازند، بدون اینکه بدانند به کجا می روند!!
کتاب: اثر مرکب، - دارن هاردی