برخلاف تصور مردم، سکوت همیشه نشانه رضا نیست؛ بعضی وقتها سکوت بلندترین فریاد است. خیلی از سکوت ها، معنی دارد. مکث و درنگ در وسط سخن و یا قطع کلام و ادامه ندادن به بحث، بسیار معنی دار است. سکوت کردن با سخن نگفتن فرق دارد. درخت حرف نمی زند لذا ساکت نمی شود ولی انسان ناطق، ساکت می شود. به بیان بهتر، سکوت بازماندن از سخن گفتن است به هر دلیلی که باشد.
قرار نیست که سخن گفتن همیشه با زبان و لفظ باشد. می شود با اشاره هم پیامی به مخاطب داد، مانند کاری که جناب زکریا(ع) و حضرت مریم(ع) کردند: «قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاتُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا* فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا؛[حضرت زکریا(ع)] گفت: پروردگارا نشانه ای برای من قرار ده. فرمود: نشانه تو این است که سه شبانه[روز] با اینکه سالمی با مردم سخن نمی گویی. پس از محراب بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که روز و شب به نیایش بپردازید.»(مریم، آیات۱۱ـ10)
حضرت زکریا(ع) بدون این که با قومش سخنی بگوید؛ به آنها فهماند که روز و شب به شکرانه تولد حضرت یحیی خدا را تسبیح گویند و حضرت مریم(ع) وقتی با سوال مردم در مورد فرزندش روبرو شد با اشاره به حضرت عیسی(ع) از مردم خواست جواب را از او بخواهند: «فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا* یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا* فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا؛ پس[حضرت مریم(ع)] در حالی که او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: ای مریم به راستی کار بسیار ناپسندی مرتکب شده ای، ای خواهر هارون پدرت مرد بدی نبود و مادرت[نیز] بدکاره نبود.[حضرت مریم] به سوی[حضرت عیسی(ع)] اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسی که در گهواره، کودک است سخن بگوییم؟»(مریم، آیات ۲۹ ـ27)
گاه سکوت از سر مصلحت است و گاه از سر حیرت و گاه به خاطر نبود مخاطب شایسته. در مورد اول انسان برای جلوگیری از مفسده ای سکوت می کند که این سکوت از سر مصلحت است ولی در مورد دوم شخص حیرت زده، چون نمی خواهد جواب بی ربطی بدهد، سکوت می کند. در مورد سوم، آدمی به علت نداشتن مخاطب شایسته و فهیم سکوت می کند، این سکوت هم به نوبه خود ارزشمند است. زمانی که دلیلی برای گفتن نباشد، اقتضای حکمت سکوت است.
سکوت عاشق از نوع دیگری است، او نمی خواهد به غیر مشغول باشد. در ظاهر ساکت است ولی در درون او غوغاست. عاشق در درون خود با معشوق سخن می گوید:
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید **** تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست **** که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
حافظ