پیوند حماسه و عرفان در شعر انقلاب اسلامی


یکی از ویژگی ­های برجسته شعر انقلاب اسلامی، تلاقی آن با دوران دفاع مقدس ملت ایران در برابر هجوم اهریمنانه دشمنان دین و میهن به مرزهای جغرافیایی و اعتقادی ایران اسلامی است. این هجوم گسترده که قریب هشت سال دفاع مظلومانه و یکپارچه ملت را به دنبال داشت، در ادبیات و به ویژه در شعر این دوران تأثیر خاصی برجای گذاشت.

بی ­شک عصر دفاع مقدس یکی از بر جسته ترین ادوار شعر انقلاب اسلامی است، شاعران این دوره (که اغلب آنان از رزمندگان خستگی ­ناپذیر عرصه ­های نبرد نیز بودند) کوشیده­ اند آنچه را که در جبهه ­های نبرد به چشم خود دیده ­اند در قالب­ های مختلف با بیانی شاعرانه در معرض دید همگان قرار دهند. البته شعر دفاع مقدس از لحاظ مضمون، جلوه ­های گوناگون دارد که علاوه بر ترسیم حوادث میادین نبرد؛ به مسائل پشت جبهه، یاد شهیدان و شرمساری از آنان، دعوت مردم به پایداری و استقامت و ... نیز پرداخته است. در این میان یاد شهیدان نمود بیشتری دارد:

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا

به تماشای تن سوخته ات آمده ام مرگ من باد که اینگونه توانی است مـرا

«سلمان هراتی ـ از آسمان سبز»

پیوندی که میان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شکل گرفته و از آغاز شکل­ گیری شعر انقلاب به ویژه در قالب غزل نشان داده شده است، خود ، جریانی را در شعر انقلاب پدید آورده است که می توان آن را «غزل حماسی» نامید. یعنی سرودن اشعاری در قالب غزل با صبغه حماسی و البته گاه عرفانی. نمونه شعر:

شب شکن چشم بچرخان که بچرخانیمان در شب معجزه مستانه برقصانیمان

هله تا هلهله از اهل زمین برخیزد دهل آن گونه بزن تا یله گردانیمان

« محمد رضا روزبه ـ سیری در غزل امروز»

بهترین عنوانی که به ادبیات حوزه دفاع مقدس می­ توان داد، ادبیات پایداری است. واژه پایداری از یک جهت می ­تواند مفاهیم و معانی مشترک ایجاد نموده، رابط و پلی میان ادبیات ملت­ ها باشد. از جهت دیگر هم به عنوان راهبرد و قاعده، یک شاخص مثبت تلقی شود. دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران از حیث ماهوی با تمام اشتراکی که در حوزه جنگ و نزاع با سایر جنگ­ ها دارد در حد ایده­ آل آن منجر به حماسه می­ شود، حال آنکه دفاع مقدس ما از بافت و ماهیت ویژه و شاخصی برخوردار است که می ­تواند از ادبیات سایر جنگ ها متمایز گردد.

اساساً در ادبیات پایداری سایر ملت­ ها، مباحثی که مبنای حرکت و مولد انگیزه است و نهایتاً منجر به کامیابی­ ها و ناکامی­ ها می­ شود، فراتر از یک احساس ناسیونالیستی نیست. به عنوان مثال اشعاری که در ادبیات عرب به «ملحمه» معروف است، ناظر به نزاع میان دو قوم، قبیله یا فرهنگ است که کمتر خاستگاه تعالی ­جویی و اعتقادی دارد، با این همه در تفکرات تاریخی ملت­ ها به عنوان پایداری تلقی می ­شود. در طول تاریخ ایران و سایر ملل، اتفاقی سراغ نداریم که اینگونه عرفان و حماسه به پیوند و آشتی کنار هم قرار گیرند؛ دو مؤلفه ­ای که بظاهر متناقض و متعارض با هم هستند، بنابر این می ­توان گفت که در ادبیات دفاع مقدس دو نوع به ظاهر متناقض (حماسه و عرفان) کنار هم جمع می ­شوند با این توضیح که در اینجا عرفان دست حماسه را می­ گیرد.

در آموزه ­های اعتقادی و دینی اسلام؛ عرفان را رابطه ­ای فردی میان «عبد» و «رب» یا «معبود» و «بنده» می یابیم که ظاهراً نمی­ تواند یک خاستگاه اجتماعی و حتی فراتر از آن (نظامی) داشته باشد، اما دفاع هشت ساله ما نشان داد که یک موضوع کاملاً فردی می­ تواند در گستره اجتماعی هم مطرح باشد اگرچه متعلق به جنبه ­های شخصیتی یک رزمنده باشد. در ادبیات سایر ملل «سنگر» را به عنوان مکانی که رزم و نبرد در آن اتفاق می­ افتد معرفی می­ کنند، دفاع مقدس این تصور به هم می ­ریزد و «سنگر» نقش «محراب» را ایفا می­ کند. جایی که بارانی از توپ و کاتیوشا و خمپاره بر سر این آدم­ها می­ بارد، همانجا محل شب زنده داری و نیایش و بندگی است. این پیوند زیبا و مبارک که از تلاقی عرفان و حماسه آفریده می ­شود، به تحقیق در دفاع هشت ساله به اوج خود م ی­رسد. از این جهت می ­توان گفت که مؤلفه­ های ادبیات پایداری در سطح کلان است اما شاخصه ­های ادبیات دفاع مقدس اخص و جزیی است و ضمن اینکه شانه به شانه ادبیات پایداری پیش می­ رود در بعضی جاها بدان برتری دارد. نگاهی می­ اندازیم به نخستین شعر سروده شده برای دفاع مقدس توسط محمد علی محمدی از فرزندان خرمشهر قهرمان:

هان ای بلال وقت اذان است !

هان ای بلال !

حنجره ات گرم

بالاترین بلندی تصمیم

دستان پرگرفته خود را

زیر دو پای ما

افراشته است

وقت اذان است

خون، چشم­ های چون شفقت را

پرکرده است

برخاک مردخیز من ایران

اکنون تو نیز غبطه خوران چشم دوختی

خاکی به وجد آمده چونان ابر

هنگام بارش باران

چونان دو گوش منتظرت، آنگاه

کز گوشه لبان محمد(ص)

فرمان به نام پاک تو و عشق

ابلاغ می شود ؛

هان ای بلال ! وقت اذان است

هان ای بلال ! یاور سلمان !

رنگ اذان تو

رنگ بلور شبنم صبح است

صبح ستیزناک

رنگ نگاه اسبان

رنگ چکامه های دلیران

رنگ دویدن خون

بر گونه های تازه عروسان

رنگ خروش متحد مردم

وین صخره بلند به خون آذین

زیر دو پای مرتعش تو

با خاک بدر و کوفه

چه هم رنگ است

دیروز، کوچه ما

در شهر خون گرفته خرمشهر

پر بود از بلور و از آئینه

آیینه های سرخ

دیروز در کنار بهمنشیر

با هُرم آبی دل شط آمیخت

خون­ های داغ مردم آبادان

دزفول، دانیال نبی را هم

شاهد گرفته بود

تا هرچه داشت، هرچه که دارد

فرزند، زن، برادر ، خواهر

قربانی خدا، منا سازد

والصبح را نخوانده برادرها

در شهر، حجله حجله خون بستند

اهواز را به خون سحر شستند

دیروز ، روز هلهله ها

فرزند

چشمان مادرش را

آرام و رام کرد

نارنج را گذاشت

نارنجکی زسینی برداشت

بر تانک های دشمن

چون رعد ،حمله کرد

هان ای بلال! هلهله را بشنو

بوشهر ، خون فشان شده ، می کوبد

بر طبل های وحشی عشق و شور

و آنجا

در امتداد دست من و تو خورشید

بر مناره مسجدها

در قدس

با سنج های دمام

از آب­های وحشی دریا

خواهم گذشت

وقت اذان است! ...