داستان ها

مکالمه مرد صیاد و روباه پیر

روزی مرد صیادی قصد رفتن به جنگل برای شکار کرد، او از خانه بیرون شد و به سمت جنگل پیش رفت

رمان از پیله تا پرواز (قسمت پایانی)

این به ذهنم خطور کرد که اگر نتونیم ایده رو عملی کنیم چقدر جلوی معلممون و بچه های مدرسه خجالت زده میشیم

رمان ترس بزرگ من (قسمت پایانی)

چشمامو باز کردم، تمام وجودم خسته بود و هیچی نمی فهمیدم و فقط می خواستم داداشمو ببینم و بفهمم که این یک دروغ بزرگه

رمان ترس بزرگ من (قسمت 5)

آرمان وسایل مامان و بابا رو تو ماشین گذاشت و همگی به سمت فرودگاه حرکت کردیم

رمان ترس بزرگ من (قسمت 4)

فقط میخواستم که برم خونه، سرگیجه خیلی شدیدی گرفته بودم اما صدای آرمان بود که کم کم منو به حالت آروم برگردوند و بهم آرامش میداد

رمان ترس بزرگ من (قسمت 3)

با دیدن مامان گلرخ که داشت میلرزید رنگ از رخسارم پرید و نمیدونم چجوری پریدم و گرفتمش و نشوندمش روی تخت

رمان پیله تا پرواز (قسمت 2)

روی خودم روبه سمت روژان که من رو صدا زد برگردوندم و این رو به من گفت که

رمان ترس بزرگ من (قسمت 2)

آروم آروم، چشمام رو باز کردم، خواستم دستم رو ببرم سمت گوشیم ولی انگار یه چیز محکم منو گرفته بود و نمیزاشت حرکت کنم

رمان از پیله تا پرواز (قسمت 1)

گاهی وقتا دلت میخواد دست از همه چی دست بکشی و بگی منم و هدفم

رمان ترس بزرگ من (قسمت 1)

این رمان در مورد زندگی دختری جوان به نام آیلین می باشد که با اتفاقی بزرگ و غم انگیز در زندگیش رو به رو میشود