رخ در ادبیات عرفانی


در اصطلاح عارفان، رخ به اعتبار ظهور کثرت اسماء و صفات، اشاره به ذات الهی دارد. در اندیشه عرفانی، جهان آینه ظهور نام­ هایی چون رحمن، رحیم، غفور، شکور و... است که خداوند سرچشمه این اسماء می ­باشد. همه این نام­ ها ـ حتی ذوالانتقام و شدید العقاب ـ در حقیقت خود در کمال زیبایی هستند. تماشای جهان، زیارت نام ­های خداست. هستی، حقیقت وجود خدا و تجلی اسم­ های اوست؛ ستاره، آفتاب، دریا، کویر، آهو، پرستو، مرگ، زندگی و... هرکدام مظهر یکی از نام ­های خداوند است. به بیان دیگر اشیا بستر رخ نمودن نام های خدا می­ باشند.

متکلمین نام­ های خداوند را به دو گروه جمالی و جلالی تقسیم می­ کنند: جمال به معنایی زیبایی و جذبه و جلال به معنای شکوه و دافعه؛ در زبان تمثیل عارفانه، جمال و زیبایی به رخ تشبیه شده است. چهره و رخساره معشوق، نمود زیبایی تام و جذبه مدام است.

باید توجه داشت که زبان عرفان بر اساس «تشبیه» و «استعاره» بنا شده است؛ به‌ گونه‌ای که بی­ توجهی به این تشبیه ­ها، سبب دورشدن از منظور شاعر می‌شود و ممکن است از یک مضمون عرفانی، برداشتی ظاهری و مادی شود که کاملاً با هدف شاعر در تضاد باشد. بیان معانی عرفانی در قالب تشبیهات حسی، وسیله‌ای برای نزدیک کردن ذهن به معانی عرفانی است که با یافتن وجه شَبَه، میان معانی ظاهری و عرفانی ممکن است.

تجلی رخ یا روی محبوب، به این معنی است که عارف صورت معشوق ازلی را با چشم دل دیده است. تجلی در لغت به معنی ظاهر شدن و جلوه کردن است، اما در اصطلاح عبارت از جلوه انوار حق بر دل است. تجلی را در سه قسم می­ دانند: تجلی ذات، تجلی صفات و تجلی افعال، که خلقت جهان عبارت از تجلی ذات حق است.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

حافظ