صفارزاده در ضمن شعری راجع به جبهه های جنگ تحمیلی ، از ارادت سربازان اسلام به امام حسین (ع) می گوید. وی در این سروده همچنین به فرازهایی از زیارت معروف عاشورا ( اِنی سِلْمٌ ِلِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَربٌ لِمَنْ حارَبَکُم) اشاره کرده و از زبان رزمندگان اعلام می کند که ما با دشمنان حسین دشمن و با دوستان او دوست هستیم. صفارزاده امام حسین(ع) را، نام دیگر حق می داند:
و حنجره های زخمی
زیر فشار ظلم ابر باطل ها
مدام می خوانند
« ما در محاربه هستیم / با هر که با حسین (ع) به جنگ است
و در صلحیم / با هر که با حسین (ع) به صلح است»
حسین (ع) نام دیگر حق است (صفارزاده، طاهره، 1366، ص6-35)
وی همچنین در شعر« بانوی ما فاطمه زهرا » از حال و هوای اشک و عزاداری برای اباعبدالله می گوید. او پیوستن به حسینیان را به منزله خروج از خانه های دل زدگی و فسردگی می داند و معتقد است که باید به مکتب عاشورا پیوست و همراه تمام شیعیان گذشته و حال، به طی این مسافت اشک آلود تاریخ پرداخت. وی شوری اشک روز ازل را به خاطر گریه خونین عاشورا می داند که حسن تعلیل به کار گرفته شده در این قسمت از سروده، قابل توجه است:
بانوی ما
بانوی معرفت!
در ظهر خونی عاشورا هستیم
شوری اشک روز ازل، ز خون دیده عاشورا آمده
از شام تلخ غریبان تا اربعین
مسافت اشک آلودی است
اشک صفوف شیعه شیدا
همراه اشک زینب کبری
با چشم اشکبار باید برخاست
به پیشواز دسته های حسینی باید رفت
از خانه های دل زدگی بیرون باید رفت(همان، ص10-108)
چون اعتقاد دارد که حسین همیشه هست زنده تر از تمام زندگان و هر که در راه حسین قدم می گذارد زیر بار باطل نمی رود و اوست که فاتح میدان ظفر و شهادت است. راهی که در آن عشق حسین باشد منتهی به بهشت سعادت است:
همیشه هستی یا ثار الله
و امت توآمده است
خونین و ضدسازش
وهر که با باطل بیعت نمی کند
یقین می دانم که صادقانه امت توست
و امت تو آمده است
و می گوید
بیگانه باید برود
میدان در آفتاب عشق تو می سوزد
تمام میدان ها
میدان فتح و بیعت
میدان کربلا
شهدا
آزادی
بهشت در انتهای همین میدان هاست(صفارزاده، طاهره، 1365، ص50)
صفارزاده، راه حسین را یگانه راه اقامه حق می داند که التیام بخش زخم های پی در پی بر پیکره تشیع است:
راه حسین
راه اقامه حق است
و این طریق یگانه
یگانه مرهم تاریخ زخمهای ملت ماست(همان، ص83)
شعرهای حسن حسینی در باره عاشورا ودر مجموع شعرهای آئینی او نسبتاً فراوان است, که از جمله می توان به رباعی های وی با مضمون عاشورا و امام حسین(ع) اشاره کرد و نیز مجموعه گنجشک و جبرئیل که تماماً به این موضوع پرداخته است.
حسینی با الهام از شعار «کل یومٍ عاشورا، کل أرضٍ کربلا » اظهار داشته است که همه عالم برای ما باید به منزله خاک کربلا باشد، یعنی در همه جای عالم حق و ناحق و مظلوم و ستمگر در تقابل هم هستند و باید که ضمن اطاعت و عبادت حق تعالی، با اقتدا به امام حسین زمین را از یزیدیان پاک گردانیم:
عالم همه خاک کربلا بایدمان پیوسته به لب خداخدا بایدمان
تا پاک شود زمین ز ابنای یزید همواره حسین(ع) مقتدا بایدمان(حسینی حسن، 1363، ص102)
رباعی دیگری از وی نهایت تنهایی و بی کسی امام حسین (ع) را در آخرین لحظات به تصویر می کشد، او ندای هل من ناصر امام حسین را به نعره عاشقی تشبیه می کند و خون گلوی پاره علی اصغر را به مثابه تنها پاسخ یاری حسین می داند:
آندم که به سوی رزمگه باره کشید / آن نعرهی عاشقی دگرباره کشید
لبیک گلوی کودک شش ماهه خون بود / که تا ستاره فواره کشید(همان، ص105)
او در مجموعه«گنجشک وجبرئیل» عموماً به مضمون عاشورا پرداخته است. زیباترین و ناب ترین مفاهیم و تعابیر از عاشورا را در آن می توان یافت. نمونه زیر از همین مجموعه است که لحظات شهادت سالار شهیدان را حکایت می کند. هنگامی که زینب در آستانه خیمه ایستاد تا جویای وضعیت میدان نبرد نابرابر باشد اما یکدفعه بغضش به ضجه و فریاد بدل گشت، زیرا ذوالجناح بی سوار، حکایت از حادثه ای عظیم داشت. حکایت از ریخته شدن خون خدا...
در این سروده ترکیبات تازه ای مشاهده می شود که در کنار هم زیبایی و عظمت می آفرینند؛ ترکیب «کوه صبور فاجعه» که استعاره از بانو زینب کبری است و نیز تصویر «گیسوی راهوار بغض بلند» که در «گردباد ضجه» می آشوبد و به خوبی لحظه های شهادت امام و عکس العمل بانو را به تصویر می کشد و در آن نمودهای عزاداری زنانه، همچون آشفته کردن موها، مشهود است:
کوه صبور فاجعه
وقتی در آستانه خیمه نمایان شد
گیسوی راهوار بغض بلندش
در گرد باد ضجه پریشان شد
در چشم ذو الجناح خبرهای تازه بود(حسینی حسن، 1375، ص5-24)
حسینی گلوی بریده امام حسین را ادامه و کامل کننده راهی می داند که پیشتر، پیشانی علی(ع) را زخمی کرده بود. ضربت اصابت شده بر گلوی حسین مکمل مفهوم نارس شهادت است و خون حسین به منزله خانقاهی است که شهادت را در خود تربیت کرد و به کمال رساند.
آن روز بار دیگر
در گیرودار حادثه ای مغموم
پیشانی بلند زمزمه ای ناب
در رکعت گلوی تو
ضربت خورد
و آفتاب نارس یک مفهوم
در خانقاه خون تو کامل شد
باغ کرامت است
گلوی تو یا حسین(همان، ص30-29)
در این سروده نیز ترکیبات ناب «آفتاب نارس یک مفهوم»، «خانقاه خون» و «باغ کرامت» قابل توجه است.