مداد
ورود
ثبت نام
برچسب:
نویسندگی
درخت باش!
ببین ! یه وقت هایی هست که باید چند وقتی رو تو دل زمستون بگذرونی...
bistoyeksalegi
۲۳ اسفند
-
۲ دقیقه
زنگ انشاء !
راستش ما نمیدانیم باید از کجا شروع کنیم؟ از اولین سالهای دبستان که طفل خرد پا و گریزانی بیش نبوده ام، تا به امروز، چیزی در وجودمان با تمام قوا در برابر انجام کارها در وقت استراحت خودداری میکرد!
bistoyeksalegi
۱۲ فروردین
-
۳ دقیقه
نترسید!! بنویسید!
امروز از اون روزهایی بود که تنها نوشتن میتونه کمی به شلختگی و شلوغی ذهنم نظم بده اما دقیقا همین نوشتن مشکلم شده !
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۲ فروردین
-
۳ دقیقه
از همه عالم به در هستم!
خـــــــــــــــــــب به سلامتی سیزده به در 97 هم تموم شد همه یکبار ته دلمان با خودمان خواندیم که : من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم!
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۴ فروردین
-
۳ دقیقه
این داستان : گوشه ی امن!
کلاس زبان انگلیسی ما بین واحد های تخصصی دیگه یه جورایی زنگ تفریح و رفع خستگی کل هفته محسوب میشه!
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۵ فروردین
-
۵ دقیقه
از کدام طرف به قضیه نگاه میکنید؟!
حالا که شب به نیمه رسیده... نشستم روی تخت لپ تاپ گذاشتم روی پام، تایپ میکنم و فکر...
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۷ فروردین
-
۳ دقیقه
این روزهای معمولی من!
الان که دارم مینویسم احساس میکنم توی مویرگ های مغزم به جای خون سرب ریختن! انقدر که سرم سنگینه... و به پلک هام انگار چسب دو قلو زدن... کافیه روی هم بذارم شون تا باز کردن شون بشه کار حضرت فیل...! و حالا نمیدونم چه اصراری دارم در این موقعیت به جای استراحت لپ تاپ روشن کنم؟!؟
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۸ فروردین
-
۳ دقیقه
ما کجاییم در این بحر تفکر؟!
دارم به گذشته هام فکر میکنم و اینبار یهو دلم تنگ شد! راستیَتش من ازون دسته آدمایی نیستم که هی با خودم بگم : آخی! چقدر دلم میخواد برگردم به دوران کودکی ! یا نوجوانی ! برعکس من خیلی هم این دوران که توش هستم رو دوست دارم. حتی دوره ای از زندگیم رو برای رسیدن به این روزها مردانه جنگیدم.
bistoyeksalegi
۱۹ فروردین
-
۳ دقیقه
من چه سبزم امروز :)
امروز از اون دسته روزهایی که سرتاسر وجودم رو هم که بگردم دلیلی برای بد حالی پیدا نمیکنم! به قول شاعر گفتنی : من چه سبزم امروز!
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۱ فروردین
-
۳ دقیقه
شما شر مرسان!
یه جمله ی جالبی برام یکی از بچه ها فرستاد، میگفت این هفته ی بعد عید خودش اندازه ی یه ماه گذشت! راست میگفت والا! تاره من که کلاس های شنبه م پیچوندم و چهارشنبه ها هم کلاس ندارم اما واقعا خیلی دیر گذشت ها !!! :×
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۳ فروردین
-
۳ دقیقه
واقعا چرا نمی اندیشیم؟! ؟! ؟!
میزم رو کمی مرتب میکنم و میام به سراغ لپ تاپی که (تف به ریا) روشن گذاشتم و رفتم که نماز بخونم. همین که اومدم تایپ کنم و موس به دست گرفتم یه چیزی به ذهنم رسید... لپ تاپ رو که خریدم موسش دو سه ماه بیشتر برام کار نکرد. نه که موس خراب بشه ها نه! فقط باتری بیچاره ش جسارت کرده بود تموم شده بود ومن هم که هر بار انقدر خریدن باتری رو به عقب انداختم تا دیگه دیدم در استفاده از تاچ موس به خودکفایی رسیدم! حاالا بعد از چند وقت که اصلا خبری از موسم نبود تازه دلم هواشو کرد و کلی دنبالش گشتم تا بالاخره زیر تخت گوشه ی دیوار پیداش کرد ( لازم به ذکر میباشد که برای پیدا کردنش دنیا رو گشتم!) خلاصه که الان اصلا نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم! یعنی موس کنار دستمه ولی من همچنان از روش های قدیمی استفاده می نُمایم !
bistoyeksalegi
۱۵ خرداد
-
۴ دقیقه
آیا در مسیر درست قرار داریم؟!
یکی از کار هایی که در روزهای اول سال کردم این بود که دفترچه ی برنامه ریزی روزانه جدیدی رو برداشتم و در صفحه ابتدایی لیست اهداف و آرزوهام رو نوشتم. بعضی از اون ها اهدافی بودن که مدت هاست درگیر شون هستم و در راه رسیدن به اون هام ولی به علت دور بودن هنوز بهشون نرسیدم و بعضی دیگه اهداف جدید!
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۴ فروردین
-
۴ دقیقه
من اگر بنشینم... تو اگر بنشینی..
بعد از گذاشتن پست قبلی کمی استراحت کردم و بعد از مدت ها به پیشنهاد مامان" که هوا خیلی خوبه بریم بیرون" لباس پوشیدیم و راهی شدیم که بریم آب و هوایی عوض کنیم...
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۴ فروردین
-
۵ دقیقه
یک روزانه نویسی واقعی!
روزهای ابری همین هستن... روزهای ابری روزهایی هستن که به هیچ وجه جزو علاقه مندی های من نیستن! ( هرچند از صب هی الکی قربون صدقه بارون نم نم رفتم ولی خب !) نه راه رفتن زیر بارون رو دوست دارم نه تحمل این همه ابر توی آسمون رو... نهایت علاقه م به بارون برای چند دقیقه و از پشت پنجره ست
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۷ فروردین
-
۴ دقیقه
هذیان!
روز های عجیبی رو میگذرونم... و این پست از اون دسته پست ها ست که " مینویسم تا فراموش کنم!" از اون دسته روزهایی که دوست داری پتو رو تا زیر گلوت بالا بکشی و تمام برنامه ریزی هات رو از کوچیک و بزرگ بیخیال بشی... بیخیال درس و کلاس و تمرین و کارهات..
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۸ فروردین
-
۲ دقیقه
روزهای من!
آهنگ رو پلی کردم و گذاشتم فیلم " برادرم خسرو" دانلود بشه... آب میخورم و آه میکشم و باز فکر میکنم! سرم رو با عوض کردن فونت وُرد، گرم میکنم و با خودم فکر میکنم چرا برای عربی فونت داره برای فارسی نه؟! باز فکر میکنم که این پسره که لپ تاپ بردم پیشش برام درست کنه چقدر فایل آفیس رو ناقص نصب کرده... و در ادامه ش دارم به آنتی ویروس پیر و فرتوت (!) فکر میکنم... سر نصب آنتی ویروس مراحم آپ دیت بهم یاد داد، اما فکر نکنم در حال حاضر در هیچ مهارتی به اندازه مهارت های کامپیوتری و نرم افزاری خنگ باشم ! دارم آهنگ گوش میدم و با خودم فکر میکنم که چرا امروز پخش تصادفی گوشی و حالا هم لپ تاپ زده به سرشون؟ مثلا دم غروبی داشتم آهنگ غروب قمیشی گوش میدادم، یهو تکون بده اومد( خدا شاهده چند باره میخوام پاکش کنم:/ ) !! بعد از تکون بده هم، اعتراف شادمهر پلی شد! بعد از آهنگ شادمهر یه آهنگ فوق شاد شمالی!! حالا هم داشتم چاوشی گوش میدادم که یهو آهنگ بعدی اینجوری فرمود: اگه تو از پیشم بری شمعدونیا دق میکنن!!! و خب موضوع بعدیم هم برای فکر کردن پیدا شد و اون هم اینکه... طفلکی شمعدونی ها!!!
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۹ فروردین
-
۴ دقیقه
خاص ترین آدم معمولی دنیا!
چند وقتی میشود! لااقل نه این که همیشه ولی خیلی بیشتر از بیشتر اوقات، خودم را دوست دارم... همان نسترن معمولی را که برای خودش آدم خاصی به حساب می آید! همان دختری که هیچ وقت حسرت کیف و کفش و لباس دیگران به دلش نمانده! اما همیشه از اینکه آدم ها نمیخواهند حتی تلاش کنند یک غزل حافظ را بدون غلط بخوانند، دود از کله اش بلند میشود
bistoyeksalegi
۳۱ فروردین
-
۳ دقیقه
عنوان مان نمی آید!
کلافه م! ازون کلافگی هایی که میدونم باید با یه نفر حرف بزنم اما لبام به هم قفل شدن... تمام وجودم میخواد که بزنم بیرون! عصر با هزار مکافات راهی کلاس ورودی های 96(!) شدم! استاد هم قبلا کلی بهم گفته بود صلاح نمیبینه من با بچه های ورودی تو یه کلاس باشم، اما من چون چاره ای نداشتم باید میرفتم، امروز تکه ش بهم انداخت که " کم پیدایی " !!! منم انقد حوصله نداشتم که حتی جواب بدم و از خودم دفاع کنم! ( البته چی بگم؟! بگم استاد جای شما خالی استخر بودیم؟!
حرف هایی که باید گفته شوند
۱ اردیبهشت
-
۳ دقیقه
گویا ادامه داشت!
من همیشه در تمام زندگیم بارها و بارها به این نتیجه نائل گردیده ام که بسیاری از حالات و شرایط و به تبع آن نتایجی که در طول زندگی به دست می آید فقط و فقط نتیجه ی انتخاب ماست! مثلا اینکه من امروز انتخاب کردم که بعد از خوردن غذا لم بدهم و هی از اینستاگرام لشکر کشی کنم و به تلگرام و باز در تلگرام قشون خودم را آماده باش برای حمله به اینستا نگه دارم، و بعد خسته از این لشکر کشی ها، انقدر تلفات بدهم که دیگر نای بیرون رفته نداشته باشم...! ( الان متوجه لب کلام که شدید فرزندانم؟!) این تصمیمی بود که من گرفتم، که اجازه بدم خستگی و انرژی های منفی من رو احاطه کنن و خودم برم جلو و بگم " قربانی امشب خود من هستم! "
حرف هایی که باید گفته شوند
۱ اردیبهشت
-
۳ دقیقه
وقتی نطق مان ( بالاخره ) باز میشود!
این ترم برنامه ی کلاسی مون سه تا برنامه است که در تضاد کامل با هم هستش! مثلا شلوغ ترین روز زهرا روز بیکاری منه و شلوغ ترین روز من زهرا توی اتاق دراز کشیده و خنده ی قشنگش روی لب هاشه و گاهی پست های اینستا رو لایک میکنه... اما چیزی که از نظر اونا به شانس تعبیر میشه اینه که این ترم هیچ کلاس 8 صبحی ندارم! هرچند من خودم با ریتم کلاس های صبح بیشتر حال میکنم تا این که بخواد قشنگ ترین قسمت روزم که بعد از ظهر هاست ازم گرفته بشه..
حرف هایی که باید گفته شوند
۵ اردیبهشت
-
۵ دقیقه
جودی ابوت مینویسد!
دوستی دارم که چند وقت پیش بهم گفت چند سالی میشه که این عادت رو به خودش داده که روزانه نویسی داشته باشه! بعد میگفت که حالا شاید یه وقتایی، وقت نکنه هر شب بنویسه اما خودش رو موظف کرده که حتی اگه چند روزهم روی هم جمع شد خاطره ی تک تک اون روزها رو بنویسه! این شده حکایت منی شده که اولا : جدیدا وقت ندارم سر مبارک بخارونم، دوما: ( شاید باورتون نشه ولی باز "دوما" رو یادم رفت! ) آها شاید این بوده که دوما این چند روز گذشته روزهای معمولی ولی شایان ذکری رو داشتم
حرف هایی که باید گفته شوند
۷ اردیبهشت
-
۶ دقیقه
روزانه نویسی دو تکه شده!
اومدم تو سالن مطالعه تا هم خودم برای تایپ راحت باشم هم بچه ها بد خواب نشن... الان ساعت 1.15 بامداد جمعه ست! هرچند حالا این پست رو منتشر نمیکنم اما دلم میخواد قبل خواب چند خطی رو بنویسم... دیگه کسی توی سالن مطالعه نمونده و همه رفتن که بخوابن و برای کنکور فردا آماده بشن... منم که با ثبت نام نکردن از دو جهان آزادم! ( البته اگه پروسه ی سوالِ : "چرا کنکور ثبت نام نکردی؟! " یک روزی تموم بشه
حرف هایی که باید گفته شوند
۷ اردیبهشت
-
۵ دقیقه
به حرفی که نفس گیره...
دیروز بارها نوشتم و پاک کردم... یکی دو روزه اصلا حالم میزون نبود و هر بار اومدم که تایپ کنم تا وسط راه اومدم و بعد دستم رو گذاشتم روی اون فلش بالای دکمه ی اینتر و به صفحه نگاه کردم تا تمام نوشته هام پاک شد
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۱ اردیبهشت
-
۷ دقیقه
درهم برهمات :)
از اول هفته منتظر این بودم که سه شنبه برسه و پاشم بار و بندیل ببندم و بپرم تو کانون گرم خانواده ( از شدت دلتنگیِ بی سابقه ای که حادث شد! ) دیروز که به لطف افکاری که در پست قبل به طور مفصل درباره ش حرف زدم، تبدیل به شازده خانومی شده بودیم که گویا یک از خدا بیخبری، تماما املاک پدری اش را به آتش کشیده و حالا شازده خانم مانده و یک عالم رعیت که باید پاسخ گوی آنها باشد... ( لطف کنید تصورمان کنید! و سعی کنید از شدت خشم مان نترسید ) دیگه آقا مگه دوستان میتونستن گره ابرو های ما رو باز کنن؟! به دور از شوخی تا همین امروز فکر میکردم که هیچ وقت دیگه نمیتونم با وجود این غم از ته دل بخندم..
حرف هایی که باید گفته شوند
۳۱ اردیبهشت
-
۳ دقیقه
کارگاه خیال پردازی پیشرفته!
جذب به این معنی که در یک لحظه نگاهمان به هم افتاده یا حتی هرگز مرا ندیده اند اما مرا ناخواسته به سمت خودشان کشیده اند... برای خودم هم اتفاق عجیبی است... شاید این جور آدم ها اولین مشوق های من به نویسندگی بودند..
bistoyeksalegi
۱۳ اردیبهشت
-
۳ دقیقه
سندرم ترک خانه؟!
این شد که اینجانب برای بار نمیدانم چندم؟! باز هم دیشب دچار سندرم ترک خانه شدم ( خودم روش اسم گذاشتم) و از این جهت طبق عادت معهود باز تا 3 صبح بیدار بودم و بازهم به جهت کاهش حجم فکر و خیالات تصمیم به دیدن فیلم گرفتم و باز هم از آنجا که سریال بود،🙈 نه به چشم های بینوایم رحم کردم و نه به جسم ناتوانم..
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۴ خرداد
-
۴ دقیقه
چگونه خوشحال باشیم؟ 🤔
نه اینکه آدم منفی نگری باشم ها نه! اما خب راستش رو بخواهید بدونید من در هیچ مقطعی از زندگی آدمی نبودم که راحت گیر باشه ! همیشه از بچگی بابا در گوش زمزمه میکرد که : گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع / سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۶ اردیبهشت
-
۴ دقیقه
زاویه دید، دانای کل
دختری که دیشب فقط با زور و سلام و صلوات سه ساعت خوابیده( اونم نه یه خواب عمیق یه چیزی در حد چرت زدن، که با صدای کشیدن برس روی موهای زهرا، همونم پاره شد! ) از صب بدنش رو هی به این طرف و اون طرف میکشوند... کلاس های مزاری رو مثل همیشه گوش نداد و بدو بدو تا ایستگاه اتوبوس دوید که تا به اتوبوس استخر برسه و بعد تا استخر دوید و میخواست بره از مربی ش به سرپرست شکایت کنه، چون جلسه ی پیش تماما مشغول صحبت کردن بود و به اون توجهی نمیکرد... و بعد دوستش که دید، به پیشنهاد دوستش گوش کرد که گفت : به هر آدمی یه فرصت دوباره بده! از شکایت بردن منصرف شد..
حرف هایی که باید گفته شوند
۱۷ اردیبهشت
-
۵ دقیقه
سبکبالی!
سلام! من برگشتم!!! بعد از چند روزی استراحت... راستش انقدر توی ماه ها گذشته فشار و شدت برنامه هام زیاد شده بودن که واقعا با تمام وجود خلا چیزی رو در زندگیم حس میکنم... چیزی که فراتر از دویدن های هر روزه از این طرف به اون طرف باشه...�
حرف هایی که باید گفته شوند
۲۷ اردیبهشت
-
۵ دقیقه
گوسفند هایت را بشمار :)
مث همیشه آهنگ های پلی لیست تکراری ام رو پلی کردم لپ تاپ رو گذاشتم جلو روم و ضمن اینکه هی به خودم یادآوری میکنم که برای شدت نگرفتن کمر درد باید راست بشینم، با خودم میگم آره... بهترین کار اینه که یکم بنویسم
حرف هایی که باید گفته شوند
۳۱ اردیبهشت
-
۴ دقیقه
سندرم نویسندگی
یک مرضی هست در نویسندگی که بنده خودم همین حالا میخواهم برایش یک نام انتخاب کنم و باشد که آیندگان نام مرا به این نام اضافه نموده و در ذکر یاد و خاطره ی من بر یکدیگر پیشی بگیرند
bistoyeksalegi
۳ خرداد
-
۳ دقیقه
عنوانمان نمی آید چه کنیم؟!
اگه روز قیامت من تمام مراحل با موفقیت طی کنم، مطمئنم توی مرحله ی آخر گیر میفتم ! حالا مرحله ی آخر چیه؟ مرحله ی آخر مرحله ای که لپ تاپم دست در میاره و محکم گلوم میچسبه
حرف هایی که باید گفته شوند
۵ خرداد
-
۳ دقیقه
اینترنت را با دفتر خاطراتمان اشتباه نگیریم
همین چند روز پیش بود که درباره مزخرفنویسی گفتم. شبکههای اجتماعی چنان نوشتن و منتشر کردن را سریع کردهاند که جایی برای فکر کردن باقی نمانده. اگر مانده بود، احتمالاً قبل از منتشر کردنِ خزعبلات خیلی خصوصی یا درددلهای بیفایدهمان، از خودمان میپرسیدیم: «حرف من چه چیزی به دنیا اضافه میکند؟ چرا باید منتشرش کنم؟
حسام الدین مطهری
۱۲ خرداد
-
۱ دقیقه
لیزر بهترین درمان بواسیر(هموروئید)، شقاق، فیستول و کیست مویی
مقعد انتهایی ترین و یکی از مهمترین بخش دستگاه گوارش است که از دو عضله به نام های اسفنکتر داخلی و اسفنکتر خارجی تشکیل شده است که اجازه کنترل دفع را می دهد
reyhan poorfallah
۲۰ آبان
-
۱۱ دقیقه
راه حل انتشار کتاب از مجوز تا چاپ (انتشارات اوراسیا)
پژوهشگرها و نویسنده ها، کم و بیش با دغدغه های انتشار کتاب آشنا هستن و تمایل دارن یه انتشاراتی که متخصص، مجرب، خلاق و متعهدی رو پیدا کنند که انتشار دستاوردها و نوشته هاشون رو به اون مجموعه برون سپاری کنند
انتشارات اوراسیا
۱۴ آبان
-
۱ دقیقه
داستان من
من، نعیمه سادات صفایی نیا هستم. یک متولد آبان ماهی؛ یک دهه شصتی تمام عیار ؛ با تمام دغدغه های زمانه ی خودش؛ از همان کودکی ، آن زمانی که خیلی مد بود بزرگترهای فامیل به هربچه ای که می رسیدند این سوال عمیق و فلسفی و عجیب و غریب رو ازش می پرسیدند، که کوچولو! بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟ همون موقع هم من با اشتیاق تمام و خیلی محکم میگفتم نویسنده. در حالیکه حتی یک نویسنده رو هم از نزدیک ندیده بودم ولی خیلی علاقه داشتم به مطالعه ی داستان و رمان، و همین علاقه، رویای نویسندگی رو در من تقویت میکرد. میل به خواندن و رویای نویسندگی من رو به دنیای ادبیات سوق داد ؛جایی که سرشار از نویسنده ها و شعرای مشهور بود و من میتوانستم در آنجا از سرچشمه بیکران ادبیات کهن فارسی تا بینهایت سیراب بشوم . اینگونه بود که نعیمه سادات صفایی نیا، قدم به حوزه زبان و ادبیات فارسی گذاشت و فارغ التحصیل این رشته در مقطع دکتری شد. از بزرگان و مشاهیر، خواندن و خواندن ، میل به نوشتن را در من هرروز بیشترو بیشتر کرد. درست به همانجایی که حضرت مولانا می گویذ از هرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود..
nssafaei
۳ تیر
-
۳ دقیقه
شرایط ثبت نام در دوره سوم جشنواره ملی نویسندگی ذهن زرین
به گزارش از دبیرخانه جشنواره ملی نویسندگی ذهن زرین ، فراخوان ثبت نام و ثبت اثر دوره ۱۴۰۲ منتشر شد
arianmohammadipor
۱۴ خرداد
-
۲ دقیقه
یک نویسنده محتوا چه اطلاعاتی باید داشته باشد؟
🔹1. نویسنده محتوا باید به حوزههای مختلف فکری-هنری مثل فلسفه، روانشناسی و ... «اشراف» داشته باشه
فواد افراسیابی
۴ تیر
-
۲ دقیقه